پارت : 68
پارت : 68
بارام ویو :
توی طوله راه همش از استرس دستامو به هم میکوبیدم و استرس داشتم
اگه دیگه دوستم نداشته باشه چی؟
( بچه ها این اوسکله ولش کنید 😐)
اگه مامان و بابام قبولم نکنن چی؟
( کای بهش نگفته که تهیونگ و جیا از کاری که کردن پشیمون شدن😐)
داخله افکارم غرق شده بودم که با احساسه خیسی روی فکم ازش اومدم بیرون
به فکم دست زدم که دیدم دستم خونی شده
از احساسه سوزشه لبم فهمیدم که بخاطره گاز زدن زیاده لبم پاره شده ( دیالوگ کم اوردم 😐💔)
جی هو : اوما چیزی شده؟
بارام : نـ نه
خونه لبم رو خوردم و به فکر کردن ادامه دادم ( ااا اینم مثله منه خون میخوره 😐)
یونجون ویو :
نشسته بودم روی تخت و همش بلند میشدم میرفتم از پنجره بیرونو نگاه میکردم که ببینم اومدن یا نه
تپشه قلبه شدیدی گرفته بودم
دو باره رفتم از پنجره به بیرون نگاه کردم که دیدم هیچ خبری نیست
نا امید شدم و میخواستم برگردم که دیدم دو تا ماشین اومدن داخله حیاطه عمارت
از استرس دو باره رفتم توالت
_ کمی بعد _
از توالت اومدم بیرون که دیدم...
بارام ویو :
توی طوله راه همش از استرس دستامو به هم میکوبیدم و استرس داشتم
اگه دیگه دوستم نداشته باشه چی؟
( بچه ها این اوسکله ولش کنید 😐)
اگه مامان و بابام قبولم نکنن چی؟
( کای بهش نگفته که تهیونگ و جیا از کاری که کردن پشیمون شدن😐)
داخله افکارم غرق شده بودم که با احساسه خیسی روی فکم ازش اومدم بیرون
به فکم دست زدم که دیدم دستم خونی شده
از احساسه سوزشه لبم فهمیدم که بخاطره گاز زدن زیاده لبم پاره شده ( دیالوگ کم اوردم 😐💔)
جی هو : اوما چیزی شده؟
بارام : نـ نه
خونه لبم رو خوردم و به فکر کردن ادامه دادم ( ااا اینم مثله منه خون میخوره 😐)
یونجون ویو :
نشسته بودم روی تخت و همش بلند میشدم میرفتم از پنجره بیرونو نگاه میکردم که ببینم اومدن یا نه
تپشه قلبه شدیدی گرفته بودم
دو باره رفتم از پنجره به بیرون نگاه کردم که دیدم هیچ خبری نیست
نا امید شدم و میخواستم برگردم که دیدم دو تا ماشین اومدن داخله حیاطه عمارت
از استرس دو باره رفتم توالت
_ کمی بعد _
از توالت اومدم بیرون که دیدم...
۱۲.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.