پارت : اخر
پارت : اخر
یونجون ویو :
که دیدم یه خانم که شباهته خیلی زیادی به بارام داشت رو به روم وایساده و داره با یه لبخنده مهربون وبا بغض بهم نگاه میکنه
ا، این بارامه؟
باورم نمیشه چقدر شکسته شده
همینطور داشتم با بغض و شک بهش نگاه میکردم که گفت
بارام : یـ یونجون ( بغض )
از داخله شک در اومدم و سریع و رفتم بغلش کردم و شروع کردم به بو کردنه موهاش که دیگه نتونستم بغضمو نگه دارم و شروع کردم به گریه کردن
یونجون : هق هق نگو که الان من دارم خواب میبینم
بارام : ( محکم تر بغلش کرد )
بارام : نه خواب نمیبینی ( بغض)
ازش جدا شدم و داخله چشماش که از کله زندگیم قشنگ تر بود نگاه کردم
صورتمو نزدیکش کردم و گفتم
یونجون : قولی که بهم دادی رو یادته؟
بارام : بیشتر از هر چیزی
یونجون : اومممم خوبه ( شروع کرد به بوس کردنش 😐💔)
_30 مین بعد _
تق تق تق ( مثلا صدای در )
با صدای در زدن از هم جدا شدیم
بارام : اوففف چقدر بد موقع اومدن
یونجون : نترس عزیزم بعدا ادامش میدیم
بارام : اومممم خب باشه
یونجون : بیاید داخل
هیچکس ویو 😐 :
همین که هیونجین گفت بیاید داخل تهیونگ و جیا و کله اعضا ( بنگتن ) با جی یو و جی هو اومدن داخل
که از چشمای اون دوتا کفتره عاشق میشد فهمید که تعجب کردن
یونجون برای اینکه جی یو و جی هو رو دیده بود
و بارام برای اینکه تهیونگ و اعضا و بارام رو دیده بود
یونجون رفت و جی یو و جی هو رو بغل کرد
و بارام ام تهیونگ و جیا رو بغل کرد
یونجون : پسرام ( بغض)
( فقط منم که خندم گرفته؟ 😂😂💔)
بارام : مامان بابا عمو ها
جیا و تهیونگ و اعضا : جیا مارو بخاطره هشت ساله پیش میبخشی؟
بارام : من خیلی وقته پیش بخشیدمتون
جی یو : مامان بابا خیلی خوشتیپه
بارام : اره
یونجون : وایییی پسرای کیوتم به خودم بردین دیگه
همه : ( از این جمله یونجون خندشون میگیره)
و...
پایان
مین هو : وو مامان ما اون موقع به دنیا نیومده بودیم؟ ( مین یو و مین هو دوقلو ان دخترن و 14 سالشونه)
بارام : نه دخترم نیومده بودین
مین یو : مامان منم دوست دارم وقتی که ازدواج کردم مثله تو و بابا باشم
جی یو : هی این حرفارو پیشه من نزنا من قیرتی ام
مین یو : باشه دادشه قیرتی من ( بغلش میکنه)
بارام : خیلی دوستتون دارم ( اروم)
و....
پایان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب بچه ها به قولم عمل کردم و امروز تمامش کردم
میدونم که خیلی بد بود ولی چیزه دیگه ای به ذهنم نرسید
و الان واقعا خیلی بابتش خجالت زده ام
و لطفا داخله کامنتا بگید که از این فیک خوشتون اومد یا نه
و تا فیکی دیگر بدرود
یونجون ویو :
که دیدم یه خانم که شباهته خیلی زیادی به بارام داشت رو به روم وایساده و داره با یه لبخنده مهربون وبا بغض بهم نگاه میکنه
ا، این بارامه؟
باورم نمیشه چقدر شکسته شده
همینطور داشتم با بغض و شک بهش نگاه میکردم که گفت
بارام : یـ یونجون ( بغض )
از داخله شک در اومدم و سریع و رفتم بغلش کردم و شروع کردم به بو کردنه موهاش که دیگه نتونستم بغضمو نگه دارم و شروع کردم به گریه کردن
یونجون : هق هق نگو که الان من دارم خواب میبینم
بارام : ( محکم تر بغلش کرد )
بارام : نه خواب نمیبینی ( بغض)
ازش جدا شدم و داخله چشماش که از کله زندگیم قشنگ تر بود نگاه کردم
صورتمو نزدیکش کردم و گفتم
یونجون : قولی که بهم دادی رو یادته؟
بارام : بیشتر از هر چیزی
یونجون : اومممم خوبه ( شروع کرد به بوس کردنش 😐💔)
_30 مین بعد _
تق تق تق ( مثلا صدای در )
با صدای در زدن از هم جدا شدیم
بارام : اوففف چقدر بد موقع اومدن
یونجون : نترس عزیزم بعدا ادامش میدیم
بارام : اومممم خب باشه
یونجون : بیاید داخل
هیچکس ویو 😐 :
همین که هیونجین گفت بیاید داخل تهیونگ و جیا و کله اعضا ( بنگتن ) با جی یو و جی هو اومدن داخل
که از چشمای اون دوتا کفتره عاشق میشد فهمید که تعجب کردن
یونجون برای اینکه جی یو و جی هو رو دیده بود
و بارام برای اینکه تهیونگ و اعضا و بارام رو دیده بود
یونجون رفت و جی یو و جی هو رو بغل کرد
و بارام ام تهیونگ و جیا رو بغل کرد
یونجون : پسرام ( بغض)
( فقط منم که خندم گرفته؟ 😂😂💔)
بارام : مامان بابا عمو ها
جیا و تهیونگ و اعضا : جیا مارو بخاطره هشت ساله پیش میبخشی؟
بارام : من خیلی وقته پیش بخشیدمتون
جی یو : مامان بابا خیلی خوشتیپه
بارام : اره
یونجون : وایییی پسرای کیوتم به خودم بردین دیگه
همه : ( از این جمله یونجون خندشون میگیره)
و...
پایان
مین هو : وو مامان ما اون موقع به دنیا نیومده بودیم؟ ( مین یو و مین هو دوقلو ان دخترن و 14 سالشونه)
بارام : نه دخترم نیومده بودین
مین یو : مامان منم دوست دارم وقتی که ازدواج کردم مثله تو و بابا باشم
جی یو : هی این حرفارو پیشه من نزنا من قیرتی ام
مین یو : باشه دادشه قیرتی من ( بغلش میکنه)
بارام : خیلی دوستتون دارم ( اروم)
و....
پایان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب بچه ها به قولم عمل کردم و امروز تمامش کردم
میدونم که خیلی بد بود ولی چیزه دیگه ای به ذهنم نرسید
و الان واقعا خیلی بابتش خجالت زده ام
و لطفا داخله کامنتا بگید که از این فیک خوشتون اومد یا نه
و تا فیکی دیگر بدرود
۱۸.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.