معشوقه جدید

"معشوقه جدید"
هانول ومیهو کنارنهرآب نشستند. او دستش را در آب فرو برد و تصویر کهکشان را روی آب ایجاد کرد؟
"تو همیشه دلت می‌خوا ستاره‌ها رو لمس کنی... منم اون ستاره‌ام که از آسمون اومده پیشت."
میهو(با شرم): "ولی من... من یه سلاح بودم. لیاقت یه ستاره رو ندارم."
هانول: "ستاره‌ها همیشه توی تاریکی می‌درخشن... و تو بهترین نورِ زندگی منی."
من با رضایت: "خب، حالا که میهو یه نگهبانِ ستاره‌ای داره...فکرکنم ماهم بایدبریم یه سفردونفره، مگه نه؟"
کیونگ (با چشمانی نرم): "فقط اگه قول بدی دیگه از اون گل‌های لعنتی استفاده نکنی!"
دو جفت عاشق در جهت‌های مخالف راه می‌روند.میهو و هانول به سوی ستاره‌ها، و سرا و کیونگ به عمقِ جنگلِ تاریک...
هانول به آرامی به کیونگ نزدیک شد، بال‌های آبی‌اش در مهتاب می‌درخشید
"می‌دونی چرا میهو همیشه بهت افتخار می‌کرد؟ چون تو قوی‌ترین کسی بودی که می‌شناخت...(نگاهش به سرا ‌افتاد) ولی قوی‌بودن همیشه به معنی تنها بودن نیست."
کیونگ (با عصبانیت):"من تنها نیستم. سرا همیشه کنارمه...(صدایش لرزید) تا وقتی که اون گل‌های لعنتی رو نیاره!"
هانول (لبخند ‌زد):"عشق یعنی اعتماد...اگه بهش اعتماد داشتی، نیازی به ترس از گل‌ها نبود."
"حسادت کیونگ و واکنش سرا"
کیونگ با نگاهِ سنگینی من را زیر نظر داشت: "پس تو هم دلت می‌خواد مثل اون دو تا(اشاره به میهو و هانول) باهام رفتار کنی؟ با یه عالمه حرف‌های نازک‌نارنجی؟"
با چشمانی نیمه‌بسته بهش نزدیک شدم:"عزیزم...من ملکه هستم. (دستم را روی سینهٔ کیونگ گذاشتم)می‌تونم با گل‌هام تو رو بیهوش کنم، با آیینه‌هام فریبت بدم، یا با شمشیرم مجبورت کنم... ولی همیشه اختیار رو به خودت می‌دم."
کیونگ:"...پس این دفعه چرا اون گل‌ها رو فرستادی؟"
سرا (با خنده‌ای شیطانی): "چون گاهی دوست دارم ببینم عصبانی‌تر از همیشه چقدر قشنگ‌می‌شی!"
یدفعه کیونگ را به دیوار چسباندم و زمزمه کردم: "اما یادت باشه... هر وقت بخوام، از اون گل‌ها استفاده می‌کنم. هر وقت بخوام تو رو می‌خوابونم، هر وقت بخوام تسلیمت میکنم... چون ملکه‌ام و این حق منه."
پس، فردا... دوباره می‌جنگیم؟""
"آره... ولی اینبار گل نمیارم. شمشیر میارم."
دیدگاه ها (۰)

"آزمون جنگل عشق"هانول را به کناری ‌کشیدم و با نگاهی تیز او ر...

ظهور فرشتهٔ قاتل:ناگهان فرشته‌ای با بال‌های سیاه از آسمان فر...

"میهو و آرزوی پنهان"با لبخندی شیطانی به میهو نگاه کردم:"خواه...

"فریب"کیونگ (در حالی که زنجیرها پوستش را می‌سوزانند): "سرا.....

"صحنهٔ طلوعِ دوباره"در چهل‌ویکمین روز، ناگهان تاجِ شکستم از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط