ملودیتلخ

ملودی_تلخ🍷
Part: 53
شروع کرد به خوردن
کم کم گرم شدم و درد زیر شکمم هم بهتر شد

بهش نگاه کردم
روی صندلی خوابش برده بود
استایلش بشدت شیک بود
توی همین فکرا بودم یه دفعه دوباره یادم اومد به خانواده ام

یعنی خواهرم هم حالش خوب بود؟
هانول بهترشده بود؟

نه نه نه بسته دیگه باید از این فکرا خارج میشدم
یکم جا به جاشدم تا واسه خودم قهوه بریزم

قهوه رو ریختم که چشمم خورد به یقه پیراهنش
چرا دکمه شو باز میزاشت؟؟؟؟

بلند شدم و خواستم دکمه لباسشو ببندم
توی یه دستم قهوه و با یه دستم درحال تلاش بستن دکمه ایشون

اخه یکی نیست بگه دختر حداقل قهوه رو بزار زمین

یه دفعه خیلی یهویی چشماش باز شد و چشم تو چشم شدیم

جیغ بلندی کشیدم و قهوه توی دستمو رها کردم که ریخت اونجاش....



༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
دیدگاه ها (۰)

ملودی_تلخ🍷Part: 55تازه فهمیدم فهمیدم چی گفتم+عه ببخشید منظو...

‌ملودی_تلخ🍷Part: 57از رو تخت بلند شدم و تخت رو دور زدم تا چش...

ملودی_تلخ🍷Part: 54+اییی ببخشید ببخشید بالا پایین میپرید و من...

ملودی_تلخ🍷Part:52خودش گفت_ چیزی لازم داری؟.. +چیز... من... د...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

#Gentlemans_husband#season_Third#part_267همه باهم اهانی زمزم...

پارت ۴۰خانم وکیل...لبهاش روی لبام فرو اومد و با عطش بوسید......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط