اکسهمافیا
#اکسه_مافیا
پارت ۲۳
ویو کوک
اومدم لباسم رو در بیارم که یهو ا.ت با صدای بلندی گفت
+ هیییییییی چیکار میکنی اینجااااااا بیا بینم
و منو برد تو اتاق و لباسم رو عوض کرد و یعنی رکابی تنم کرد و گفت
+ حالا شد
وقتی رفتیم تو حال میون زد زیره خنده
_چته
×وای غیرای شدن ا.ت خیلی خوب بود وای مردم از خنده جررررر خدا بهت رحم کرد اگه لباست رو در می اوردی جرت میداد(با خنده)
_کوفت(باخنده )
+ بیا اینجا بشین
رفتم نشستم که بخ.یه بزنه
دوتا بخ.یه زد ولی از شدت درد صدام در اومد
_اخخخ
تا اینو گفتم یهو متوجه لرزش دستش شدم
_چیشد ا.ت
دستاش به شدت میلرزید ولی سیع میکرد کنترلش کنه اما نمیتونست
+خوبم کوک من نمیتونم بخ.یه کنم زنگ میزنم دکتر بیاد
میتونستیم لرزشه صداش رو حس کنیم منو میون با نگرانی بهم نگاه میکردین و ا.ت تو آشپز خونه داشت به دکتر زنگ میزد دکتر اومد و بخ.یه کرد و ا.ت تو تایمی که دکتر داشت بازوم رو بخیه.یه میکرد تو اتاق بود و در نمیومد کاره دکتر که تموم شد ا.ت رو صدا کرد(علامت دکتر^)
^ا.ت
+ جانم دکتر
^بیا کارمون تموم شد
ا.ت آورم از اتاق در اومد
^این بار باید خیلی مراقب باشید چون باره دومه که بخ.یه میشه اصلا به دستش فشار نیاره حتی رانندگی هم نکنه حتی یه خودکار دست نگیره فهمیدی مراقبش باش
+ چشم مرسی بزارید براتون یه چیزی بیارم
^لازم نیست باید بدم داداشت زنگ زد باید برم
_× چیزی شده(ترسیده و نگران)
^ن نگران نباشید فهمیدن اومدم اینجا میخوان برم ببینم چخبره بعد باید بخ.به یکی از ادمای باند رو هم بکشم
_لیان؟(یکی از ادمای باند که نقشه بادیگار رو داره)
^اره
_خوبه بلخره این بد زخم هم بخ.یه هاش خوب شد(خنده)
+ دستتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدید
^خواهش میکنم ولی خوب بخ.یه کرده بودی ها
+ مرسی
^خب دیگه من برم
_بازم ممنون
ا.ت درو بست و به سمت ما اومد که یهو نشست و شروع به گریه کرد
+ ببخشید تقصیره من بود ببخشید واقعا ببخشید عذرمیخوام (گریه)
من و میون سریع رفتیم پیشش و میون بغلش کرد
×هی ا.ت هیچی تقصره تو نیست
+ هستتتتت اگه به من حم.له عصبی دستت نداره بود لازم نبود منو بغل بگیره که بعد بخ.یه هاش پاره شدن (گریه)
_هی ا.ت چی میگی تقصیره اون عوضی بود حالا هم که من خوبم پس آروم باش
با یه دست بغلش کردم و منو میون سیع میکردیم که آرومش کنیم و جواب داد ا.ت رفت به ا.ب به صورتش بزنه که بهتر شه وقتی برگشت میون گفت
×....
به مناسبت تولد یکی از مهم ترین ادمای زندگیم
پارت ۲۳
ویو کوک
اومدم لباسم رو در بیارم که یهو ا.ت با صدای بلندی گفت
+ هیییییییی چیکار میکنی اینجااااااا بیا بینم
و منو برد تو اتاق و لباسم رو عوض کرد و یعنی رکابی تنم کرد و گفت
+ حالا شد
وقتی رفتیم تو حال میون زد زیره خنده
_چته
×وای غیرای شدن ا.ت خیلی خوب بود وای مردم از خنده جررررر خدا بهت رحم کرد اگه لباست رو در می اوردی جرت میداد(با خنده)
_کوفت(باخنده )
+ بیا اینجا بشین
رفتم نشستم که بخ.یه بزنه
دوتا بخ.یه زد ولی از شدت درد صدام در اومد
_اخخخ
تا اینو گفتم یهو متوجه لرزش دستش شدم
_چیشد ا.ت
دستاش به شدت میلرزید ولی سیع میکرد کنترلش کنه اما نمیتونست
+خوبم کوک من نمیتونم بخ.یه کنم زنگ میزنم دکتر بیاد
میتونستیم لرزشه صداش رو حس کنیم منو میون با نگرانی بهم نگاه میکردین و ا.ت تو آشپز خونه داشت به دکتر زنگ میزد دکتر اومد و بخ.یه کرد و ا.ت تو تایمی که دکتر داشت بازوم رو بخیه.یه میکرد تو اتاق بود و در نمیومد کاره دکتر که تموم شد ا.ت رو صدا کرد(علامت دکتر^)
^ا.ت
+ جانم دکتر
^بیا کارمون تموم شد
ا.ت آورم از اتاق در اومد
^این بار باید خیلی مراقب باشید چون باره دومه که بخ.یه میشه اصلا به دستش فشار نیاره حتی رانندگی هم نکنه حتی یه خودکار دست نگیره فهمیدی مراقبش باش
+ چشم مرسی بزارید براتون یه چیزی بیارم
^لازم نیست باید بدم داداشت زنگ زد باید برم
_× چیزی شده(ترسیده و نگران)
^ن نگران نباشید فهمیدن اومدم اینجا میخوان برم ببینم چخبره بعد باید بخ.به یکی از ادمای باند رو هم بکشم
_لیان؟(یکی از ادمای باند که نقشه بادیگار رو داره)
^اره
_خوبه بلخره این بد زخم هم بخ.یه هاش خوب شد(خنده)
+ دستتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدید
^خواهش میکنم ولی خوب بخ.یه کرده بودی ها
+ مرسی
^خب دیگه من برم
_بازم ممنون
ا.ت درو بست و به سمت ما اومد که یهو نشست و شروع به گریه کرد
+ ببخشید تقصیره من بود ببخشید واقعا ببخشید عذرمیخوام (گریه)
من و میون سریع رفتیم پیشش و میون بغلش کرد
×هی ا.ت هیچی تقصره تو نیست
+ هستتتتت اگه به من حم.له عصبی دستت نداره بود لازم نبود منو بغل بگیره که بعد بخ.یه هاش پاره شدن (گریه)
_هی ا.ت چی میگی تقصیره اون عوضی بود حالا هم که من خوبم پس آروم باش
با یه دست بغلش کردم و منو میون سیع میکردیم که آرومش کنیم و جواب داد ا.ت رفت به ا.ب به صورتش بزنه که بهتر شه وقتی برگشت میون گفت
×....
به مناسبت تولد یکی از مهم ترین ادمای زندگیم
- ۲.۹k
- ۳۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط