پارت ۲
...:الو پلیس
جونگکوک:بله بفرمایید
...:تروخدا کمک کنید یه خونه آتیش گرفته و قبلشم کلی صدای اسلحه و جیغ وداد میومد
جونگکوک:خودمونو سریع میرسونیم
و خیلی سریع با اعضا و افراد به اون محل رفتن جونگکوک وقتی اون وضع و دید حالش بد شد آتیش خاموشنمیشد و بیشتر میشد جونگکوک یدفعه متوجه دختر بچه ای شد که از اتوبوس خارج شد و به طرف خونه میرفت وقتی دید خونه آتیش گرفته داشت بد بدو به سمتش میرفت که جونگکوک رفت و دختر و توی بغلش گرفت
هایجین:نه نه مامانننن باباااااااا (گریه و جیغ و داد)
جونگکوک:اروم باش
هایجین :تروخدا بزار برم مامانننننن(گریه)
جونگکوک:خطرناکه آتیش هرلحظه داره اوج میگیره میخوای بری داخل چیکارکنی
هایجین:اگر قراره مامان و بابام از پیشم برن منم باهاشون میرم ولم کننن(گریه)
جونگکوک کلی سعی میکرد تا جلوی دخترک و بگیره ولی دختر خیلی دلتنگ و ناراحت بود انقدر حالش بد بود که هرلحظه ممکن بود بیهوش بشه هایجین وقتی چهره خندون مادرش یادش میومد بیشتر از قبل اشک میریخت و جونگکوک تمام تلاشش و کرد تا نزاره هایجین بره بعد از ۱ ساعت آتیش خاموش شد و هایجین همچنان گریه میکرد اونقدر گریه کرده بود که داشت بیهوش میشد
جونگکوک:نه نه بیدار بمون
که هایجین چشاشو بست
جونگکوک سریع هایجین و گذاشت توی امبولانس و به بیمارستان برد و بعد ازمعاینه دکتر گفت
..............
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.