دو برادر یا دو دوست

دو برادر یا دو دوست ✨

قسمت اول 🌌

نویسنده ♡

در شهری به نام گیرین هیلز خانواده زندگی میکرد که تنها یک پسر داشتند.نام ان پسر سونیک بود پسری سرزنده و خوشحال...
روزی از روز های اخر تابستون سونیک به پدر و مادر اسرار زیاد کرد تا به جنگل بروند ، پدر و مادر سونیک هم با اسرار های فراوان سونیک قبول کردند و راهی جنگل شدند...
وقتی به جنگل رسیدن پدر سونیک خطاب به املی ( اسم مامان سونیکه ) گفت:
جک : چه هوای خوبی میرم یکم قدم بزنم
املی : باشه برو ولی زود برگرد
جک سرش را به نشونه باشه تکون دادو رفت
چند ساعت گذشت و هنوز پدر سونیک بر نگشت
مادر سونیک سونیک را خواباند و روی زیر انداز گذاشت و به دنبال شوهرش رفت
وقتی سونیک بیدار شد هوا تاریک تاریک بود و همین طور بسیار سرد
سونیک که خیلی بچه بود و درست نمیتوانست صحبت کند با همان صدای بچه گونه اش پدر و مادرش را صدا میزد ، سونیک دیگر خسته شده بود و شروع به گریه کردن کرد
در ان هنگام صدای خش خش برگا و نور از طرف یک بوته امد ، سونیک اول فکر کرد مادر یا پدرش باشد ولی با یک خارپشت سیاه رنگ با رگه های قرمز رو به رو شد ، چشمان ان خارپشت مانند یاقوت قرمز میدرخشیدند...
وقتی که سونیک ان خارپشت را دید گریه اش بند امد
خاپشت سیاه رنگ به سمت سونیک رفت

خاپشته : آه ... کوچولو تو این جا چکار میکنی ؟
سونیک نمیتوانست هیچ حرفی بزند،بغضش ترکید و ان خاپشت سیاه رنگ را بغل کرد ، خارپشت سیاه رنگ ارام سرش را نوازش کرد هوا هر لحظه سرد تر و سرد تر میشد برای همین خاپشت سیاه رنگ سونیک را بغل کرد و به خانه ی خود برد.

از زبان شدو❤

دلم خیلی گرفته بود از خونه بد جوری خسته شده بودم برای همین از خونه زدم بیرون توی راه بودم که صدای گریه به گوشم خورد
وایسا ببینم تو جنگل صدای گریه ؟ عجیب بود !
به طرف صدا حرکت کردم ، صدا از پشت اون بوته ها میومد !
از بوته ها رد شدم که خارپشت ابی که بهش میخورد کوچیک تر از من باشه رو دیدم . وقتی منو دید گریش بند اومد .
سریع رفتم سمتش و بهش گفتم
من : کوچولو تو اینجا چه کار میکنی ؟ خانوادت کجان
وقتی اسم خانواده رو اوردم گریش گرفتو پرید تو بغلم ، خیلی بچه بود ... اگه اینجا بمونه صد درصد گرگی چیزی میومد میخورتش یا شایدم از سرما یخ بزنه! برای همین بردمش خونه خودم . وقتی رسیدیم واسش یه دمنوش گرم درست کردم و دادم دستش
خیلی با مزه میخورد . واقعا کیوت بود
گریش کاملا بند اومده بود پس وقت خوبی برای سوال پرسیدنه
من : اسمت چیه ابی کوچولو ؟
اون : سونیک
واییی خدا چه صدای با مزه ای داره به قیافش هم میخوره
من : سونیک خانوادت کجان
سونیک : صب که اومدیم جنگل باام( منضورش بابا هست) رَ پیاده روفی ( اقا بچش دیگه ) بعد ماانم هم بعدش رفت تا الان ...
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱)

دو برادر یا دو دوست✨قسمت ۲🌌شدو❤سونیک : وقتی بیدار شودم نبودن...

دو برادر یا دو دوست ✨قسمت ۳🌌شدو❤با خوردن نور خورشید به چشمام...

نام رمان : دو برادر یا دو دوست ژانر : عاشقانه ، غمناک ، شاید...

اخرین بازمانده از اهریمن 🌌قسمت ۸ ✨💚از زبان اسکروچ💚به به عجب ...

درخواستی🖤🩸🩸

“پشت بوته ها خودشو قایم کرد...از دست کی؟معلومه همون شکارچی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط