دو برادر یا دو دوست
دو برادر یا دو دوست✨
قسمت ۲🌌
شدو❤
سونیک : وقتی بیدار شودم نبودن ، صیداشونم کردم ولی نبودن
من : که اینطور
وقتی اینو گفت فهمیدم مادر پدرش رو...آهههه بهتره بهش چیزی نگمو پیش خودم بمونه
من : هه یادم رفت خودمو معرفی کنم من شدو هستم سونیک شدو ی خارپشت
سونیک : شدو تو چن سااته؟
میخوام خودمو کنترل کنم گازش نگیرم ولی نمیشد خیلی کیوتو بامزه بود ، ولی با این حال ارامش خودمو حفظ کردم
من : من ۶ سالمه و تو...
سونیک : ۲ سالم
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم که محکم گرفتمشو لبشو اروم گاز گرفتم
من : تو چرا اینقدر بامزه ای جوجه؟!
میتونستم صدای ضربان قلبشو بشنوم ،معلوم بود از این کارم خیلی ترسیده ،برای همین دست از سرش برداشتم ، بهش نگا کردم مث لبو شده بودو داشت نفس نفس میزد
اون : ش..شدو
انگار همچین انتضاری ازم نداشت
من : چیشده ؟!
اون : هیچی
من : واقعا
اون : اوهوم
من :خوابت نمیاد
اون : چرا
من : بیا ببرمت تو اتاق خوابت
اون : باشه
دستمو گرفتو با هم رفتیم تو اتاقش یه اتاق خالی تو این خونه هست برای همین بردمش اونجا
بغلش کردمو گذاشتمش رو تخت
اون : شب بخیر شدو
من : همچنین
رفتم تو اتاق خودم داشت بارون میومد. چشمام داشت میرفت که صدای رد و برق خوابمو پروند.بیکار بود
دوباره چشمام داشت رو هم میرفت که صدای در زدن اومد
حتما سونیکه
درو باز کرد اره خودش بود
من : سونیک چیزی شده
اون : میشه بیام پیشت بخوابم از ردو برَق میترسم
من : ( داره تحمل میکنه به سونیک حمله نکنه ) باشه بیا
سریع اومد تو بغلم خیلی کوچیک بود میترسیدم زیر دستو پام له بشه که صدای ردو برق دوباره اومد ولی این بار بلند تر.سونیک منو محکم تر از دفه ی قبل گرفت . اروم سرشو نوازش کردم.یکمی اروم شد ولی نخوابید
من : خوابت نمیبره
سونیک : تا چن لحظه پیش خوابم میومد ولی الان نه
خودمو بهش نزدیک تر کردمو گردنشو بوس کردم.واقعا باید اعتراف کنم مزه ی خیلی خوبی داره.خودشو بهم نزدیک کرد انگار از این کارم خوشش میومد.برای همین شروع کردم به لیس زدن گردنش ، یکم مور مورش شد ولی بعد اروم شد.دلم نمیخواست ازش دل بکنم.گردنشو ول کردم و رفتم سمت لباش و شروع کردم به مکیدنشون.بدجوری داغ کرده بود فک کنم چنین انتظاری از من نداشت.همین طوری داشتم لبشو میمکیدم ، خودش داشت کم می ورد ولی تا وقتی من کم نیوردم دس بردار نیستم
_کمی که نه کمی بیشتر_
ولش کردمو افتاد به نفس نفس زدن فک کنم واسه ی یه بچه دو ساله زیاد بوده.اروم نوازشش کردم تا یکم اروم تر بشه.کلشو تو بدنم فرو برد انگار که یه بالشه . یکم گذشت که ازش پرسیدم
من : سونیک تو خواهر یا ...
بهش نگا کردم خوابیده بود نخواستم بیدارش کنم برای همین ادامه ی حرفمو نگفتم
هاام منم خوابم گرفت پتو رو سرمون کشیدم و به خواب فرو رفتم.
ادامه دارد...
قسمت ۲🌌
شدو❤
سونیک : وقتی بیدار شودم نبودن ، صیداشونم کردم ولی نبودن
من : که اینطور
وقتی اینو گفت فهمیدم مادر پدرش رو...آهههه بهتره بهش چیزی نگمو پیش خودم بمونه
من : هه یادم رفت خودمو معرفی کنم من شدو هستم سونیک شدو ی خارپشت
سونیک : شدو تو چن سااته؟
میخوام خودمو کنترل کنم گازش نگیرم ولی نمیشد خیلی کیوتو بامزه بود ، ولی با این حال ارامش خودمو حفظ کردم
من : من ۶ سالمه و تو...
سونیک : ۲ سالم
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم که محکم گرفتمشو لبشو اروم گاز گرفتم
من : تو چرا اینقدر بامزه ای جوجه؟!
میتونستم صدای ضربان قلبشو بشنوم ،معلوم بود از این کارم خیلی ترسیده ،برای همین دست از سرش برداشتم ، بهش نگا کردم مث لبو شده بودو داشت نفس نفس میزد
اون : ش..شدو
انگار همچین انتضاری ازم نداشت
من : چیشده ؟!
اون : هیچی
من : واقعا
اون : اوهوم
من :خوابت نمیاد
اون : چرا
من : بیا ببرمت تو اتاق خوابت
اون : باشه
دستمو گرفتو با هم رفتیم تو اتاقش یه اتاق خالی تو این خونه هست برای همین بردمش اونجا
بغلش کردمو گذاشتمش رو تخت
اون : شب بخیر شدو
من : همچنین
رفتم تو اتاق خودم داشت بارون میومد. چشمام داشت میرفت که صدای رد و برق خوابمو پروند.بیکار بود
دوباره چشمام داشت رو هم میرفت که صدای در زدن اومد
حتما سونیکه
درو باز کرد اره خودش بود
من : سونیک چیزی شده
اون : میشه بیام پیشت بخوابم از ردو برَق میترسم
من : ( داره تحمل میکنه به سونیک حمله نکنه ) باشه بیا
سریع اومد تو بغلم خیلی کوچیک بود میترسیدم زیر دستو پام له بشه که صدای ردو برق دوباره اومد ولی این بار بلند تر.سونیک منو محکم تر از دفه ی قبل گرفت . اروم سرشو نوازش کردم.یکمی اروم شد ولی نخوابید
من : خوابت نمیبره
سونیک : تا چن لحظه پیش خوابم میومد ولی الان نه
خودمو بهش نزدیک تر کردمو گردنشو بوس کردم.واقعا باید اعتراف کنم مزه ی خیلی خوبی داره.خودشو بهم نزدیک کرد انگار از این کارم خوشش میومد.برای همین شروع کردم به لیس زدن گردنش ، یکم مور مورش شد ولی بعد اروم شد.دلم نمیخواست ازش دل بکنم.گردنشو ول کردم و رفتم سمت لباش و شروع کردم به مکیدنشون.بدجوری داغ کرده بود فک کنم چنین انتظاری از من نداشت.همین طوری داشتم لبشو میمکیدم ، خودش داشت کم می ورد ولی تا وقتی من کم نیوردم دس بردار نیستم
_کمی که نه کمی بیشتر_
ولش کردمو افتاد به نفس نفس زدن فک کنم واسه ی یه بچه دو ساله زیاد بوده.اروم نوازشش کردم تا یکم اروم تر بشه.کلشو تو بدنم فرو برد انگار که یه بالشه . یکم گذشت که ازش پرسیدم
من : سونیک تو خواهر یا ...
بهش نگا کردم خوابیده بود نخواستم بیدارش کنم برای همین ادامه ی حرفمو نگفتم
هاام منم خوابم گرفت پتو رو سرمون کشیدم و به خواب فرو رفتم.
ادامه دارد...
- ۳.۰k
- ۰۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط