ارههههه
∆ارههههه
=تو روانییه...
ایزول و در آوردم که یه پسر از دستم گرفت
٪این چیه چه زشته
=هی بدش به من
٪عه واقعا؟
که موهاشو کند با گریه گفتم
=نکن توروخدا
خرابش کرد و انداخت اونور که با عصبانیت رفتم سمتشو شروع کردم به مشت زدن تو صورتش و داشتم خفش میکردم که بقیه بچه ها بزور جدام کردن با عصبانیت داد زدم
=خونتو میریزم خودم خاکت میکنم حالا واستا
نمیتونست درست نفس بکشه فقط سرفه میکرد رفتم سمتش و با لگد زدن تو صورتش و رفتم بیرون کلاس که مدیر اومد و دستمو گرفت
=هی چیکار میکنین
§خانم کیم نظم مدرسه رو بهم ریختی الان زنگ میزنم پدرت بیاد
بعد منو برد دفتر و زنگ زد تهیونگ که اومد
چیشده خانم؟
§دخترتون امروز دماغ یکی از دانش آموزان و شکونده و خفش کرده سر به عروسک بدرد نخور
تهیونگ ترسناک نگام کرد
دو برابر دیه چند مین بعد تو حسابته خدافظ
و بعد دستمو گرفت و منو برد تو ماشین
=ا...
فقط خفه شو کلارا
خیلی ناراحت بودم ایزول و از دست داده بودم تهیونگ هم الان میخواست به خدمتم برسه رسیدیم عمارت که دستمو گرفت و برد اتاق شکنجه و یه شلاق برداشت که با گریه گفتم
=ن..نزن..د..در..درد م...میکنه
خفه شو و صدات در نیاد
بعد شروع کرد به زدن چندبار زد و منو بغل کرد و برد انبار و پرت کرد زمین
شرطا
۴۰ لایک
۲۰ کامنت
=تو روانییه...
ایزول و در آوردم که یه پسر از دستم گرفت
٪این چیه چه زشته
=هی بدش به من
٪عه واقعا؟
که موهاشو کند با گریه گفتم
=نکن توروخدا
خرابش کرد و انداخت اونور که با عصبانیت رفتم سمتشو شروع کردم به مشت زدن تو صورتش و داشتم خفش میکردم که بقیه بچه ها بزور جدام کردن با عصبانیت داد زدم
=خونتو میریزم خودم خاکت میکنم حالا واستا
نمیتونست درست نفس بکشه فقط سرفه میکرد رفتم سمتش و با لگد زدن تو صورتش و رفتم بیرون کلاس که مدیر اومد و دستمو گرفت
=هی چیکار میکنین
§خانم کیم نظم مدرسه رو بهم ریختی الان زنگ میزنم پدرت بیاد
بعد منو برد دفتر و زنگ زد تهیونگ که اومد
چیشده خانم؟
§دخترتون امروز دماغ یکی از دانش آموزان و شکونده و خفش کرده سر به عروسک بدرد نخور
تهیونگ ترسناک نگام کرد
دو برابر دیه چند مین بعد تو حسابته خدافظ
و بعد دستمو گرفت و منو برد تو ماشین
=ا...
فقط خفه شو کلارا
خیلی ناراحت بودم ایزول و از دست داده بودم تهیونگ هم الان میخواست به خدمتم برسه رسیدیم عمارت که دستمو گرفت و برد اتاق شکنجه و یه شلاق برداشت که با گریه گفتم
=ن..نزن..د..در..درد م...میکنه
خفه شو و صدات در نیاد
بعد شروع کرد به زدن چندبار زد و منو بغل کرد و برد انبار و پرت کرد زمین
شرطا
۴۰ لایک
۲۰ کامنت
- ۵.۶k
- ۰۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط