﴿ستاره گمشده﴾
﴿ستاره گمشده﴾
{پارت اول}
هایی من کیم دوهان هستم دختری که سه سال تمام رو جهشی خوند تا از هفتم بپره به کلاس یازدهم واقعا سخت و اذیت کننده بود من فقط یک دختر ۱۳ ساله بودم و الان ۱۶ سالمه امروز روز اول مدرسه ام هست هنوز ثبت نام نکردم و مطمئنم دیگه ثبت نامم نمیکنن اما به لطف لورا من رو ثبت نام کردند با لورا به سمت کلاس رفتیم از استرس دستهام عرق کرده بود و من گیج و هنگ بودم لورا در کلاس رو باز کرد و من رو داخل کلاس همراهی کرد استاد به سمتم اومد و گفت
استاد: خودتو معرفی کن
دوهان: سلام من کیم دوهان هستم دانش آموز جدید
و بعدش تعظیم کردم و به سمت میزم رفتم نگاه سنگینی روی من بود دلم میخواست بدونم که کی داره نگاهم میکنه؟!..
تا به پسری که بغل دستیم به حساب میومد برخورد کردم انگار با چشمهاش داشت قورتم میداد با چشمای گشاد نگاهش میکردم که گفت
هیونگ مین: سلام اسم من هیونگ مینه.. نمیخوای بشینی؟
دوهان:...اا چرا...خوشبختم
نشستم و کتاب جغرافیام رو دراوردم بنظر میرسید کتابش رو نیاورده بود چون همینجوری سرش پایین بود تو کیفش و دنبال کتابش میگشت اما وقتی اومد بالا بازم دست خالی بود خنده ای گوشه لبم نشست و بهش گفتم
دوهان: کتابت رو نیاوردی درسته؟
دستش رو پشت گردنش کشید و چشماش رو بست با لبخندی گفت
هیونگ مین: درسته...
دوهان: مشکلی نیست میتونیم باهم از یک کتاب استفاده کنیم
هیونگ مین: واقعاااا
انقدر بلند گفت که دستم رو روی گوشهام گذاشتم تمام کلاس به سمت ما برگشتند استاد به سمت ما اومد و گفت
استاد: اتفاقی افتاده؟
هیونگ مین: ببخشید...فقط کمی ذوق کردم
استاد: برای چی ذوق؟
هیونگ مین: چون کتابم رو نیاورده بودم و دوهان اجازه داد از کتابش استفاده کنم
استاد خنده ای کرد و دستی روی سر هیونگ مین کشید و گفت
استاد: پسر ببینم کاری میکنی کلاس با صدای بلندت از ذوق بره رو هوا
خنده ام گرفته بود اما نمیخواستم جلوی استاد بخندم پس تمام سعیم رو کردم که نخندم اما نتونستم و شروع کردم به قهقه زدن تمام کلاس من رو نگاه میکردن که با دست سنگین پسری به خودم اومدم
تاحالا ندیده بودمش
{پارت اول}
هایی من کیم دوهان هستم دختری که سه سال تمام رو جهشی خوند تا از هفتم بپره به کلاس یازدهم واقعا سخت و اذیت کننده بود من فقط یک دختر ۱۳ ساله بودم و الان ۱۶ سالمه امروز روز اول مدرسه ام هست هنوز ثبت نام نکردم و مطمئنم دیگه ثبت نامم نمیکنن اما به لطف لورا من رو ثبت نام کردند با لورا به سمت کلاس رفتیم از استرس دستهام عرق کرده بود و من گیج و هنگ بودم لورا در کلاس رو باز کرد و من رو داخل کلاس همراهی کرد استاد به سمتم اومد و گفت
استاد: خودتو معرفی کن
دوهان: سلام من کیم دوهان هستم دانش آموز جدید
و بعدش تعظیم کردم و به سمت میزم رفتم نگاه سنگینی روی من بود دلم میخواست بدونم که کی داره نگاهم میکنه؟!..
تا به پسری که بغل دستیم به حساب میومد برخورد کردم انگار با چشمهاش داشت قورتم میداد با چشمای گشاد نگاهش میکردم که گفت
هیونگ مین: سلام اسم من هیونگ مینه.. نمیخوای بشینی؟
دوهان:...اا چرا...خوشبختم
نشستم و کتاب جغرافیام رو دراوردم بنظر میرسید کتابش رو نیاورده بود چون همینجوری سرش پایین بود تو کیفش و دنبال کتابش میگشت اما وقتی اومد بالا بازم دست خالی بود خنده ای گوشه لبم نشست و بهش گفتم
دوهان: کتابت رو نیاوردی درسته؟
دستش رو پشت گردنش کشید و چشماش رو بست با لبخندی گفت
هیونگ مین: درسته...
دوهان: مشکلی نیست میتونیم باهم از یک کتاب استفاده کنیم
هیونگ مین: واقعاااا
انقدر بلند گفت که دستم رو روی گوشهام گذاشتم تمام کلاس به سمت ما برگشتند استاد به سمت ما اومد و گفت
استاد: اتفاقی افتاده؟
هیونگ مین: ببخشید...فقط کمی ذوق کردم
استاد: برای چی ذوق؟
هیونگ مین: چون کتابم رو نیاورده بودم و دوهان اجازه داد از کتابش استفاده کنم
استاد خنده ای کرد و دستی روی سر هیونگ مین کشید و گفت
استاد: پسر ببینم کاری میکنی کلاس با صدای بلندت از ذوق بره رو هوا
خنده ام گرفته بود اما نمیخواستم جلوی استاد بخندم پس تمام سعیم رو کردم که نخندم اما نتونستم و شروع کردم به قهقه زدن تمام کلاس من رو نگاه میکردن که با دست سنگین پسری به خودم اومدم
تاحالا ندیده بودمش
۳.۳k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.