وانشات از Jimin
مدت زیادی طول نکشید تا اینکه فهمیدن دشمنی در کار نیست ، اینکه فقط توی یک نمایش از قبل چیده شده شرکت میکنند اینکه اونا فقط دو تا بادیگارد ساده هستند نه دشمن خونی! اولین نگاهشو به یاد داشت اون روز هوا زیادی گرم بود ؛ تو کت و شلوار مشکی رنگ جهنم کوچیکی برای خودش ساخته بود. سرپا ایستادن به مدت دو ساعت حکم مرگ رو براش داشت اما گذشته از همه اینها عجیب بودن مرد کناریش از همه بیشتر عذابش میداد .
تا مدت ها حرکات مرد کناریشو دنبال میکرد اما هیچ سلاح حفاظتی بین شلوار گشاد و پیراهن پهنش مخفی نبود. سر اخر خسته شد و دلیل تفاوتشو پرسید اینکه اصلا چرا باید تو اون گرمای زیاد لیموناد سومشو سر بکشه و جیمین تو کت و شلوار مشکیش حس خفگی داشته باشه؟ اما اون خیلی راحت با این جمله که خودش تعیین میکنه میخاد امروز با پوشیدن لباس فرم به خودش عذاب بده یا نه زبونشو بریده بود!
جیمین بعد از اون دیدار سعی کرده بود حرف اون غریبه رو یه جایی گوشه ذهنش نگه داره و اینطور هم شد اما دیگه غریبه ای در کار نبود. گذشت و گذشت تا به امروز که یکبار دیگه تونست تو سرمای زیاد سئول زن عجیب غریبو ببینه خوشحال بود چون این اواخر ناخوداگاه از مسیح میخواست که فقط زنده باشه و بعد از درخواستش تو تعجب غرق میشد و نمیتونست بفهمه چرا باید براش مهم باشه؟
حس میکرد اگه الان نره و باهاش هم صحبت نشه مسیح یه بلایی سرش مییاره!
_خیلی وقت بود که دیگه همراه رئیست نبودی! یکی دیگه جات میومد از تو قد بلند تر و پیر تر بود.
+جلسه هارو میشمری؟ چند جلسه نبودم؟
_۲۴جلسه چطور؟
اما اینبار به جای گرفتن جواب صدای خنده ی بلند دختر تو گوشش پیچید و باعث شد جس خجالت عین یک سوزن گنده تو تنش فرو بره!
_دیدن کسی که هفته هارو بدای دیدنت بشموره حس خوبی داره مگه نه؟
_نمیدونم
سری تکون داد و روبه روی جیمین مات شده ایستاد:
+تیر خورده بودم سر یه بارگیری
به صورت شوکه شده جیمین توجهی نکرد و ادامه داد:
+ایراد نداره میتونم یه نخ سیگار مهمونت کنم اونوقت میفهمی!
سعی کرد کمی مثل دختر رفتار کنه:
_قبلش باید اسمتو بهم بگی میخام اینبار با دونستن اسمت هفته هارو بشمرم!
نمیدونست کلمات چجوری رو زبانش جاری میشن ولی مهم نبود!
دختر مرموز سری تکون داد و با گرفتن کام عمیقی از سیگار تو چشم های جیمن خیره شد:
+پارک جیمین نیروی تقریبا تازه وارد رئیس کیم میدونم که به سیگار حساسیت داری ولی گذاشتنش رو لبت وقتی خاموشِ ضرری نداره، کیم ا.تم البته میتونی نونا صدام کنی!
چشمکی زد و گذاشت پسر برای مدت کمی تو بهت فرو بره
✓ #Madi ~ #jimin ~ #Oneshot ~ #BTS ❜
⊸ @army_bts_ot7
تا مدت ها حرکات مرد کناریشو دنبال میکرد اما هیچ سلاح حفاظتی بین شلوار گشاد و پیراهن پهنش مخفی نبود. سر اخر خسته شد و دلیل تفاوتشو پرسید اینکه اصلا چرا باید تو اون گرمای زیاد لیموناد سومشو سر بکشه و جیمین تو کت و شلوار مشکیش حس خفگی داشته باشه؟ اما اون خیلی راحت با این جمله که خودش تعیین میکنه میخاد امروز با پوشیدن لباس فرم به خودش عذاب بده یا نه زبونشو بریده بود!
جیمین بعد از اون دیدار سعی کرده بود حرف اون غریبه رو یه جایی گوشه ذهنش نگه داره و اینطور هم شد اما دیگه غریبه ای در کار نبود. گذشت و گذشت تا به امروز که یکبار دیگه تونست تو سرمای زیاد سئول زن عجیب غریبو ببینه خوشحال بود چون این اواخر ناخوداگاه از مسیح میخواست که فقط زنده باشه و بعد از درخواستش تو تعجب غرق میشد و نمیتونست بفهمه چرا باید براش مهم باشه؟
حس میکرد اگه الان نره و باهاش هم صحبت نشه مسیح یه بلایی سرش مییاره!
_خیلی وقت بود که دیگه همراه رئیست نبودی! یکی دیگه جات میومد از تو قد بلند تر و پیر تر بود.
+جلسه هارو میشمری؟ چند جلسه نبودم؟
_۲۴جلسه چطور؟
اما اینبار به جای گرفتن جواب صدای خنده ی بلند دختر تو گوشش پیچید و باعث شد جس خجالت عین یک سوزن گنده تو تنش فرو بره!
_دیدن کسی که هفته هارو بدای دیدنت بشموره حس خوبی داره مگه نه؟
_نمیدونم
سری تکون داد و روبه روی جیمین مات شده ایستاد:
+تیر خورده بودم سر یه بارگیری
به صورت شوکه شده جیمین توجهی نکرد و ادامه داد:
+ایراد نداره میتونم یه نخ سیگار مهمونت کنم اونوقت میفهمی!
سعی کرد کمی مثل دختر رفتار کنه:
_قبلش باید اسمتو بهم بگی میخام اینبار با دونستن اسمت هفته هارو بشمرم!
نمیدونست کلمات چجوری رو زبانش جاری میشن ولی مهم نبود!
دختر مرموز سری تکون داد و با گرفتن کام عمیقی از سیگار تو چشم های جیمن خیره شد:
+پارک جیمین نیروی تقریبا تازه وارد رئیس کیم میدونم که به سیگار حساسیت داری ولی گذاشتنش رو لبت وقتی خاموشِ ضرری نداره، کیم ا.تم البته میتونی نونا صدام کنی!
چشمکی زد و گذاشت پسر برای مدت کمی تو بهت فرو بره
✓ #Madi ~ #jimin ~ #Oneshot ~ #BTS ❜
⊸ @army_bts_ot7
۱۱.۳k
۱۲ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.