به نام خدا

به نام خدا
سلام اسم من نادیاست در رشته عکاسی
من تهران زندگی میکنم و یه خواهر دارم به اسم پناه
، پناه همیشه از بچی تا همین الان به من حسودی میکنه با اینکه پناه وضعش خیلی بهتره ☹
استامبول زندگی میکنه و بهترین ماشین زیر پاشه
اما من فقط یه عکاس ساده ام
و پناه چون من رتبه اوردم تو عکاسی و عکاس خواننده معروف شدم بهم حسودی میکنه
من عکاس حامیم شدم😃
خلاصه بگم داشتم تو خیابون راه میرفتم و اهنگم تو گوشام گوش میدادم که پناه بهم زنگ
پناه: الو سلام دخترکه
من: سلام خوبی ابجی😕
پناه: تو کجایی جای حامیم اره؟
من: باز تو گیر دادی به من ؟ اصن این چه کاریه برام حرف در میاری😑
پناه: خخخخخ اسکلی دیگ
من: خدافظ
و قطع کردم که یهویی خانی بهم زنگ زد همون عکاسه که خیلی تپله😂
خانی: سلام نادیا خوبی کجایی
من: سلاااام اقا خانی دارم میام سر کار
خانی : میخوای با ماشین بیام دنبالت؟
من: نه بابا لازم نیست
خانی: اگ دوست داری حامی میاد دنبالت😏🤭
من: چییی؟ نه نه نمیخوام😁
خانی : اوکی پس میگم بیاد دنبالت تو راهه
من: نه نههههه
و قطع شد و نتونستم بگم که به حامیم نگه که بیاد دنبالم
دیدگاه ها (۶)

اینو که میبینم گریم میگیره که بازم قسمت نشد ببینمش🥲

حامیم روبه ارسلااااااان🤣🤣🤣

شخصیت های رمان پس از عشق

دایرکت حامیمم باز شد واسمممممم

چند پارتی جونگکوک🐰عشق

دختری که آرزو داشت

#my_Black_life3 پارت⁹ویو پیل صب بیدار شدم کارای لازم رو انجا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط