پارت ۲ :
پارت ۲ :
من همراه دراکن و اما رفتم خونه ولی مایکی نیومد...چرا؟
به هرحال رفتم خونه و منتظر مایکی موندم ... ۴ صبح بود ولی الان ۷ و مایکی نیومده
بعد نیم ساعت صدای باز شدن در رو شنیدم
_هی مایکی خوبی ؟ کجا بودی ؟ چه اتفاقی افتاده ؟ بهم نگفته بودی میخوای با هانما بجگی
_ول کن حوصله ندارم
_یعنی چی حوصله ندارم ؟ بدون هیچ دلیلی تا دیروقت بیرون بودی و به منم نگفتی یعنی نمیخوای کنارت باشم مایکی!!!
_حتما دلیل داره بهت نگفتم
_دلیلش....
حرفش با سیلی مایکی قطع شد
_اه ولم کن دیگه چقدر سوال میپرسی اصن نمیخوام پیشت باشم قبوله؟
اشک تو چشماش جمع شد
_《ای کاش هیچوقت نیومده بودی تو زندگیم!!》
بدون اینکه حرفی بزنم رفتم تو اتاق و در رو محکم بستم
مایکی هم رفت بیرون
از زبان مایکی :
لعنتییی ... همیشه دنبال شَره این دختره....اعصابم خوردههه
ولی...بعد چند دقیقا فهمیدم چیکار کردم...من..اونو زدم؟ا.ت رو زدم؟سریع سمت خونه برگشتم
.
.
.
در زدم
_ هی.. ا.ت...
....._
_میشه باهام حرف بزنی
_نه...نمیخوام
_الان که داری حرف میزنی (پوزخند)
_نمیزنم
_چرا داری میزنی(بقیه رو هم با همون صدای گوگولی همیشگی میگه)
_مایکیی
_بله
_من باهات حرف نمیزنم اگه ایندفعه بگی میام بیرون و میکشمت
_الان که داری با من حرف میزنی ا.ت چان
یهو از در اتاق اومد بیرون و افتاد دنبالم
خنده هاش خیلی شیرین بود...لذت میبردم
اینقدر دوئیدم که خسته شدم و افتادم زمین( از پشت)
ا.ت رفت وایسه اما تعادلشو از دست داد و افتاد روی من
سریع بغلش کردم
دوست دارم...دلیل زندگیه من ♡
من همراه دراکن و اما رفتم خونه ولی مایکی نیومد...چرا؟
به هرحال رفتم خونه و منتظر مایکی موندم ... ۴ صبح بود ولی الان ۷ و مایکی نیومده
بعد نیم ساعت صدای باز شدن در رو شنیدم
_هی مایکی خوبی ؟ کجا بودی ؟ چه اتفاقی افتاده ؟ بهم نگفته بودی میخوای با هانما بجگی
_ول کن حوصله ندارم
_یعنی چی حوصله ندارم ؟ بدون هیچ دلیلی تا دیروقت بیرون بودی و به منم نگفتی یعنی نمیخوای کنارت باشم مایکی!!!
_حتما دلیل داره بهت نگفتم
_دلیلش....
حرفش با سیلی مایکی قطع شد
_اه ولم کن دیگه چقدر سوال میپرسی اصن نمیخوام پیشت باشم قبوله؟
اشک تو چشماش جمع شد
_《ای کاش هیچوقت نیومده بودی تو زندگیم!!》
بدون اینکه حرفی بزنم رفتم تو اتاق و در رو محکم بستم
مایکی هم رفت بیرون
از زبان مایکی :
لعنتییی ... همیشه دنبال شَره این دختره....اعصابم خوردههه
ولی...بعد چند دقیقا فهمیدم چیکار کردم...من..اونو زدم؟ا.ت رو زدم؟سریع سمت خونه برگشتم
.
.
.
در زدم
_ هی.. ا.ت...
....._
_میشه باهام حرف بزنی
_نه...نمیخوام
_الان که داری حرف میزنی (پوزخند)
_نمیزنم
_چرا داری میزنی(بقیه رو هم با همون صدای گوگولی همیشگی میگه)
_مایکیی
_بله
_من باهات حرف نمیزنم اگه ایندفعه بگی میام بیرون و میکشمت
_الان که داری با من حرف میزنی ا.ت چان
یهو از در اتاق اومد بیرون و افتاد دنبالم
خنده هاش خیلی شیرین بود...لذت میبردم
اینقدر دوئیدم که خسته شدم و افتادم زمین( از پشت)
ا.ت رفت وایسه اما تعادلشو از دست داد و افتاد روی من
سریع بغلش کردم
دوست دارم...دلیل زندگیه من ♡
۵.۹k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.