شکلات تلخ پارت ۱۱
شکلات تلخ پارت ۱۱
عقبم میومد . کوک :خیلی میترسی . ا.ت:اگه مسخرم نکنی اره . کوک :دستمو بگیر . ا.ت:چی .... من دستتو بگیرم . کوک:پن پ جنای زیر زمین .یکی زد به بازوم .ا.ت:هی ساکت شو من میترسم .سریع وستشو گرفتم باهم رفتیم داخل . ا.ت:بیا برگردیم اینجا خیلی ترسناکه . کوک:من اینجام دیگه از چی میترسی . یدفه به سنجاب فرار کرد از جلو پامون پرید بغلم محکم گرفته بودم خیلی تعجب اور بود اون الان منو بغل کرد . ولی حس خوبی داشتم نمیدونم چرا . کوک:هی داری چیکار میکنی . ا.ت:لطفا بزار بغلت بمونم بخدا جبران میکنم توروخدا فقط منو زمین نزار . کوک:باشه فقط محکم بگیر که نیوفتی . ا.ت:باشه . رفتم یه صندلی برداشتم خندم گرفته بود سرشو کرده بود تو گردنم پاهاشم دورم حلقه کرده بود دستاشم همینطور . صندلی رو که برداشتم رفتم بیرون چشاشو بسته بود منم برای اینکه بیشتر بغلم بمونه هیچی نگفتم بعد ۱۰ دقیقه خیلی اروم گفت :ما الان کجاییم بیرونیم . کوک:اره . سریع ازم جدا شد . کوک:چرا اینجوری میکنی . ا.ت:اهم ... خب بابت این ببخشید من ترسیده بودم . کوک:باشه حالا بیا بریم . ا.ت:باشه بریم . رفتیم رسیدیم پیش بچه ها جین :معلوم هست شما کجایین رفتین صندلی بیارین یا بسازین . کوک:باید یکم میگشتم پیدا نمی شد . ا.ت ازم دور شد رفت پیش دخترا داشتیم میز رو میچیدیم جین هم همش از اون جک های بابا بزرگیش میگفت . جین : اگه گفتین وقتی دوتا میخ باهم ازدواج کنن ماه عسل میرن کجا؟ . جیمین :والا من میخ نبودم که بدونم . شوگا :منم تاحالا ندیدم دوتا میخ باهم ازدواج کنن . وی:چمیدونم خودت بگو . جین :میرن تو دیوار یایایایایایایایایا😂😂😂😂😂😂😅😅😆😆😅😆😁😂😂😁😂😂😁😂😂😂😂😂😂😂. شوگا:😑. جیمین :😐وی:🤕. من:🤐. غذارو اوردن نمیدونم چرا نمیتوستم به ا.ت نگاه نکنم همش چشممو می گرفت . بعد شام وی گفت بیایین جرعت حقیقت بازی کنیم همه موافقت کردن نشستیم بجز شوگا که رفت بخوابه . جین یه بطری اورد وسط گذاشت چرخوندش لیسون باید از جیمین می پرسید . لیسون :خب اقای پارک جیمین جرعت یا حقیقت ؟. جیمین :اوه حقیقت . لیسون :تو اگه ینفر یونارو ببوسه چه ری اکشنی نشون میدی . جیمین:خب میرم لبای یارو رو با قیچی میبرم تا دیگه نتونه کسی رو ببوسه . لیسون: چه جرعتی داری تو . دوباره چرخوندن این دفعه وی باید از ا.ت سوال میپرسید . وی:ا.ت جرعت یا حقیقت ؟ا.ت:خب جرعت . همه گفتن اوووووو . وی:تو خیلی شجاعی . همین الان پاشو دوتا سیلی بزن به جونگ کوک . جا خوردم .اول یکم مکس کرد بعد پاشد فکر کردم میخواد انصراف بده از بازی ا.ت:باشه . کوک:هی تو که واقعا نمیخوای بزنی تو گوشم ؟ ا.ت:دلم نمیخواد ولی باید بزنم اومد سمتم تا خواستم چیزی بگم دوتا کشیده خوابوند تو گوشم صبرم تموم شد یکی زدم تو گوش وی . وی:روانی چرا
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
عقبم میومد . کوک :خیلی میترسی . ا.ت:اگه مسخرم نکنی اره . کوک :دستمو بگیر . ا.ت:چی .... من دستتو بگیرم . کوک:پن پ جنای زیر زمین .یکی زد به بازوم .ا.ت:هی ساکت شو من میترسم .سریع وستشو گرفتم باهم رفتیم داخل . ا.ت:بیا برگردیم اینجا خیلی ترسناکه . کوک:من اینجام دیگه از چی میترسی . یدفه به سنجاب فرار کرد از جلو پامون پرید بغلم محکم گرفته بودم خیلی تعجب اور بود اون الان منو بغل کرد . ولی حس خوبی داشتم نمیدونم چرا . کوک:هی داری چیکار میکنی . ا.ت:لطفا بزار بغلت بمونم بخدا جبران میکنم توروخدا فقط منو زمین نزار . کوک:باشه فقط محکم بگیر که نیوفتی . ا.ت:باشه . رفتم یه صندلی برداشتم خندم گرفته بود سرشو کرده بود تو گردنم پاهاشم دورم حلقه کرده بود دستاشم همینطور . صندلی رو که برداشتم رفتم بیرون چشاشو بسته بود منم برای اینکه بیشتر بغلم بمونه هیچی نگفتم بعد ۱۰ دقیقه خیلی اروم گفت :ما الان کجاییم بیرونیم . کوک:اره . سریع ازم جدا شد . کوک:چرا اینجوری میکنی . ا.ت:اهم ... خب بابت این ببخشید من ترسیده بودم . کوک:باشه حالا بیا بریم . ا.ت:باشه بریم . رفتیم رسیدیم پیش بچه ها جین :معلوم هست شما کجایین رفتین صندلی بیارین یا بسازین . کوک:باید یکم میگشتم پیدا نمی شد . ا.ت ازم دور شد رفت پیش دخترا داشتیم میز رو میچیدیم جین هم همش از اون جک های بابا بزرگیش میگفت . جین : اگه گفتین وقتی دوتا میخ باهم ازدواج کنن ماه عسل میرن کجا؟ . جیمین :والا من میخ نبودم که بدونم . شوگا :منم تاحالا ندیدم دوتا میخ باهم ازدواج کنن . وی:چمیدونم خودت بگو . جین :میرن تو دیوار یایایایایایایایایا😂😂😂😂😂😂😅😅😆😆😅😆😁😂😂😁😂😂😁😂😂😂😂😂😂😂. شوگا:😑. جیمین :😐وی:🤕. من:🤐. غذارو اوردن نمیدونم چرا نمیتوستم به ا.ت نگاه نکنم همش چشممو می گرفت . بعد شام وی گفت بیایین جرعت حقیقت بازی کنیم همه موافقت کردن نشستیم بجز شوگا که رفت بخوابه . جین یه بطری اورد وسط گذاشت چرخوندش لیسون باید از جیمین می پرسید . لیسون :خب اقای پارک جیمین جرعت یا حقیقت ؟. جیمین :اوه حقیقت . لیسون :تو اگه ینفر یونارو ببوسه چه ری اکشنی نشون میدی . جیمین:خب میرم لبای یارو رو با قیچی میبرم تا دیگه نتونه کسی رو ببوسه . لیسون: چه جرعتی داری تو . دوباره چرخوندن این دفعه وی باید از ا.ت سوال میپرسید . وی:ا.ت جرعت یا حقیقت ؟ا.ت:خب جرعت . همه گفتن اوووووو . وی:تو خیلی شجاعی . همین الان پاشو دوتا سیلی بزن به جونگ کوک . جا خوردم .اول یکم مکس کرد بعد پاشد فکر کردم میخواد انصراف بده از بازی ا.ت:باشه . کوک:هی تو که واقعا نمیخوای بزنی تو گوشم ؟ ا.ت:دلم نمیخواد ولی باید بزنم اومد سمتم تا خواستم چیزی بگم دوتا کشیده خوابوند تو گوشم صبرم تموم شد یکی زدم تو گوش وی . وی:روانی چرا
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
۱۴.۱k
۰۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.