دلنوشته هایم

دلنوشته هایم ،


سوء هاضمه گرفته اند . . .


لاغر شده اند ،


نای گفتن ندارند . . .


نمیدانم . . .


شاید اگر نیایی ،


نباشند دیگر . . .


بمیرند . . .
دیدگاه ها (۸)

می دانم روز مرگم غمگین خواهی بود...نه برای من!من که مدت هاست...

این منصفانه نیست ،من پیر شده باشم ،و تو در خیالم ،درست مثل ر...

عاشق نیستم ،شاعرم . . . .فقط نمی دانم چرا وقتِ نوشتن از تو ,...

آمبولانس پشت دربیهوده جیغ می کشد . . . .من ,خون تمام کرده ام...

نمیدانم... شاید فقط این منم که به خاطراتمون فکر میکنم... راس...

نمیدانم ، کجا باید فرار کرد؟ دست هایم نای تکان خوردن ندارندا...

رؤیای وصل

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط