ای چهره زیبای تو رشک بتان آذری

ای چهرهٔ زیبای تو رشک بتان آذری

هر چند وصفت می‌کنم در حسن از آن زیباتری

هرگز نیاید در نظر نقشی ز رویت خوبتر

حوری ندانم ای پسر فرزند آدم یا پری؟

آفاق را گردیده‌ام مهر بتان ورزیده‌ام

بسیار خوبان دیده‌ام اما تو چیز دیگری

ای راحت و آرام جان با روی چون سرو روان

زینسان مرو دامنکشان کارام جانم می‌بری

عزم تماشا کرده‌ای آهنگ صحرا کرده‌ای

جان ودل ما برده‌ای اینست رسم دلبری

عالم همه یغمای تو خلقی همه شیدای تو

آن نرگس رعنای تو آورده کیش کافری


خسرو غریبست و گدا افتاده در شهر شما

باشد که از بهر خدا سوی غریبان بنگری

امیر خسرو دهلوی
دیدگاه ها (۱)

دوباره نیمه شب است و خودت که می دانی؟من و خیال تو و این سکوت...

شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با منحریرِ سبزِ شالی خیسِ نم ...

مثل یک پنجره که زل زده تا ماهش را..عاشقی قسمت ما کرده فقط آه...

کاری بکن، مگذار از تو بی‌خبر باشماینگونه من تا صبح بايد جان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط