پارت

#پارت_۲
رفتم و روی صندلی نشستم و منتظر دکتر شدم.
توی فکر فرو رفتم.....یعنی حال بابا جونم خوب میشه.خدایا اخه یه دختر بیست و یه ساله چقد صبر و طاقت داره!؟؟
وااااای نه پایان نامم چی..حتی پول ندارم برای این.فک کنم باید بیخیالش بشم.
با اومدن دکتر افکارم پاره شد.بدو رفتم سمتش.یه مرد مسن بود که قیافه مهربونی داشت.
-اقای دکتر حال بابام چطوره؟خوب میشه؟
-‌دخترم راستشو بخوای بابات تصادف شدیدی داشته عمل اولیش خوشبختانه موفق بود ولی باید یه بار دیگه عمل بشه.
-لطفا هرکاری از دستتون برمیاد انجام بدید.
-حتما
-ممنونم
من پول عمل اولیش رو نداشتم حالا پول عمل دومیش رو از کجا بیارم. #حقیقت_رویایی
لایک فراموش نشه💙
منتظر نظراتون هستم،خوشحال میشم اگر مشکلی چیزی داره بهم بگید😊
دیدگاه ها (۴)

#پارت_۳از پرستار پرسیدم نمازخونه کجاس وقتی یهم گفت راهم رو ب...

🌙 ⭐ ⚡

#پارت_۱آنالے:با تمام توان داشتم میدویدم.باید هرچه زودتر میرس...

نقاشی های خدا خیلی قشنگن😊 💕

زیر باران سئول {پارت 3}

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت آخردکتر: خوشبختانه خطر رفع شده....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط