ادامه پارت اخر
دور زدم و با تمام سرعت به سمت مغازه رفتم وقتی رسیدم هیون جلوی در مغازه نشسته بود با دیدنش فهمیدم منظورش از « دوباره کتک خوردم» چی بود ...... هیون مثل یه پسر بچه پنج ساله زیر بارون با لباس های خیس داشت گریه میکرد ... پتو رو برداشتم و رفتم سمت هیون
.
.
+ هیوننن ... خوبی ؟!
.
با دیدن من چهرش جوری عوض شد که انگار وسط کتک خوردنش یه فرشته نجات آمده پیشش
.
_ وول اا... وول ااا گند زدم ... خراب کردم بازم کتک خوردم
+ هیون آروم باش ... من پیشتم باشه ... آروم باش
.
.
آنقدر خون روی صورتش بود که نمیتونستم صورتش رو خوب ببینم
.
+ هیون باید بریم بیمارستان .. حالت اصلا خوب نیست
_ وول ... منـ.....
.
از حال رفت ... تو مسیر بیمارستان به مربی خبر دادم و گفت خودش رو زود میرسونه
.
.
& ببخشید شما همراه بیمار هستین؟!
+ بله خودمم
& این فرم هارو پر کنید
+ آها باشه
.
با دیدن مربی فرم هارو ول کردم و رفتم تو اتاق هیون
.
.
+ هیون ... صدام رو میشنوی ؟!... هیون چشمات رو باز کن .. مگه قول نداده بودی بهم ها؟!.... گفتی اولین نفری هستم که بهش قول دادی ... پاشو دیگه لطفا
_ وول اا ... میشه .....گریه....گریه نکنی ...
+ هیون بیدار شدی ؟؟... حالت خوبه
_ حتی اگه خوب نباشم هم اگه تو باشی خوبم
+ هیون این چه کاری بود کردی ممکن بود بمیری
_ تو ... تو کی برگشتی کره ؟!
+ من... من چهار روز پیش آمدم
_ پس چرا نیومدی مسابقه ام رو ببینی ها؟!
+ هیون .. منـ....
_ وول اا ... من توی این چند وقت که نبودی فهمیدم زندگیم قبل از آشنا شدن با تو خیلی مسخره بود .... فهمیدم من فقط پیش تو خود واقعیم بودم ... و فهمیدم که عاشقت شدم .... وول من دوست دارم ... میشه دیگه نری ؟!
+ هیون ... اگه من نرم .. تو قول میدی دیگه از این کار های احمقانه نکنی؟!
_ ههه .. یادت رفته ؟!..... گفته بودم تو اولین نفری هستی که بهش قول میدم
.
.
.
.
پایان»»»»
.
.
+ هیوننن ... خوبی ؟!
.
با دیدن من چهرش جوری عوض شد که انگار وسط کتک خوردنش یه فرشته نجات آمده پیشش
.
_ وول اا... وول ااا گند زدم ... خراب کردم بازم کتک خوردم
+ هیون آروم باش ... من پیشتم باشه ... آروم باش
.
.
آنقدر خون روی صورتش بود که نمیتونستم صورتش رو خوب ببینم
.
+ هیون باید بریم بیمارستان .. حالت اصلا خوب نیست
_ وول ... منـ.....
.
از حال رفت ... تو مسیر بیمارستان به مربی خبر دادم و گفت خودش رو زود میرسونه
.
.
& ببخشید شما همراه بیمار هستین؟!
+ بله خودمم
& این فرم هارو پر کنید
+ آها باشه
.
با دیدن مربی فرم هارو ول کردم و رفتم تو اتاق هیون
.
.
+ هیون ... صدام رو میشنوی ؟!... هیون چشمات رو باز کن .. مگه قول نداده بودی بهم ها؟!.... گفتی اولین نفری هستم که بهش قول دادی ... پاشو دیگه لطفا
_ وول اا ... میشه .....گریه....گریه نکنی ...
+ هیون بیدار شدی ؟؟... حالت خوبه
_ حتی اگه خوب نباشم هم اگه تو باشی خوبم
+ هیون این چه کاری بود کردی ممکن بود بمیری
_ تو ... تو کی برگشتی کره ؟!
+ من... من چهار روز پیش آمدم
_ پس چرا نیومدی مسابقه ام رو ببینی ها؟!
+ هیون .. منـ....
_ وول اا ... من توی این چند وقت که نبودی فهمیدم زندگیم قبل از آشنا شدن با تو خیلی مسخره بود .... فهمیدم من فقط پیش تو خود واقعیم بودم ... و فهمیدم که عاشقت شدم .... وول من دوست دارم ... میشه دیگه نری ؟!
+ هیون ... اگه من نرم .. تو قول میدی دیگه از این کار های احمقانه نکنی؟!
_ ههه .. یادت رفته ؟!..... گفته بودم تو اولین نفری هستی که بهش قول میدم
.
.
.
.
پایان»»»»
۴.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.