پارت ۱۸
پارت ۱۸
من خودمم خوابیدم ولی با ترس
((فلش بک به فردا))
ویو تهیونگ
من دیگه واقعا داشتم اذیت می شدم نکنه اون دختر جدا ات بوده به کارمندم گفتم دوربین اون بار رو چک کنه
رفتیم پایین صبحونه بخورم ات و یجی هم بودن ات ازم خواست یوری رو دعوت کنه منم مشکلی نداشتم یوری هم اومد
ویو ات
از تهیونگ خواستم یوری رو دعوت کنم اونم مخالفت نکرد منم یوری رو دعوت کردم بعد از نیم ساعت رسید
یوری:سلام گوگولی
ات:سلام ادامسی
یوری:وای ات اینجا از خونه خودمون هم بزرگ تره
ات:اره بیا تو
رفتیم نشستیم تهیونگ داشت میرفت بیرون ازم خواست با یجی بره منم مشکلی نداشتم وقتی تهیونگ و یجی رفتن یوری گفت...
یوری:هی ات این خیلی شبیه همون پسرست
ات:کدوم پسر
یوری:همونی که اون روز تو بار با ی دختر بود
ات:یادم نیس
یوری:همونی که عصبی اومد پیش ی دختر داشتیم می گفتیم دختره چقدر عنه
ات:آها اره
یوری:وای فکرشو بکن همون باشه
ات:نمیدونم....
یوری:باشه
ویو تهیونگ
با یجی رفتیم بیرون برای یجی کلی چیز خریدم مثل لباس و عروسک و خوراکی و... براش همه چی خریدم دیگه شب شد میخواستیم برگردیم که...
شرط ۵ لایک
۵ کامنت
من خودمم خوابیدم ولی با ترس
((فلش بک به فردا))
ویو تهیونگ
من دیگه واقعا داشتم اذیت می شدم نکنه اون دختر جدا ات بوده به کارمندم گفتم دوربین اون بار رو چک کنه
رفتیم پایین صبحونه بخورم ات و یجی هم بودن ات ازم خواست یوری رو دعوت کنه منم مشکلی نداشتم یوری هم اومد
ویو ات
از تهیونگ خواستم یوری رو دعوت کنم اونم مخالفت نکرد منم یوری رو دعوت کردم بعد از نیم ساعت رسید
یوری:سلام گوگولی
ات:سلام ادامسی
یوری:وای ات اینجا از خونه خودمون هم بزرگ تره
ات:اره بیا تو
رفتیم نشستیم تهیونگ داشت میرفت بیرون ازم خواست با یجی بره منم مشکلی نداشتم وقتی تهیونگ و یجی رفتن یوری گفت...
یوری:هی ات این خیلی شبیه همون پسرست
ات:کدوم پسر
یوری:همونی که اون روز تو بار با ی دختر بود
ات:یادم نیس
یوری:همونی که عصبی اومد پیش ی دختر داشتیم می گفتیم دختره چقدر عنه
ات:آها اره
یوری:وای فکرشو بکن همون باشه
ات:نمیدونم....
یوری:باشه
ویو تهیونگ
با یجی رفتیم بیرون برای یجی کلی چیز خریدم مثل لباس و عروسک و خوراکی و... براش همه چی خریدم دیگه شب شد میخواستیم برگردیم که...
شرط ۵ لایک
۵ کامنت
۵.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.