آبنبات تلخ

#آبنبات تلخ
part=۳۹
دوروز بعد
اینا : خب دیگه ته ته کارای ترخیص تورو انجام دادم بلند سو بریمممم
تهبونگ : لینا یه لحظه میای اینجا کارت دارمممم
لینا : ای بابا بله چی شدع
تهیونگ : لینا خب راستش کوک یچیزی بهم گفت منم به تو میگم
لینا : یاااا چی گفته بگو زهره ترکم کردییییی
تهیونگ : کوک از هانی خوشش میاد ولی نمیدونه چیکار کنه تو و من باید کمکشون کنیم خانوم لیناااا
لینا : واییییییی واقعا خب هانی ام خوشش میاد به نظرم بریم خونه یه ایده ناب دارم
تهیونگ : باش
ویو خونه
لینا : آه بالاخره رسیدیممم
تهیونگ : خب بانو ایده نابتون چیست
لینا : وای ته ته یکم واسا الان میگم خب ببین به نظرم هر چهارتا مون باهم بریم مسافرت اونجا یه فضا و یه محل خوب اوکی کنیم بعد تنهاشون بزاریم
تهیونگ : اوکی ولی چرا یه رستوران نگیریم بفرستیمشون اونجا چه کاریهههه
لینا : آقای انیشتن یچی میدونم میگمممم
تهیونگ : چی؟
لینا : خب هانی کوک و دوست داره ولی بعد این که منو کوک نقش بازی کردیم هانی از کوک ناراحت شد ما باید تو این چند روز اونارو نزدیک کنیممم فهمیدی
تهیونگ : صحیح خب من که میرم شرکت دلم برا یکی یدونم تنگ شده
لینا : هوپ هوپپپپپ کجا اول یکی یدونه کیه پدر سگ داری خیانت میکنی دوم مگه جناب مریض نیستی
تهیونگ : خب جوابتو میدم اول یکی یدونه باندمو شرکتمه دوم نه نیستم خوب شد ممممم
لینا : خیلی خرییییی من باید یکی یدونت باشمااااااا
تهیونگ : شما رو چشم ما جا داری بانو خب عشقم من باید برم الان کوک شرکتو اواره کرده بای
لینا : باش خدافظ
ویو دو روز قبل
کوک زنگ میزنه لینا و بهش میگه که با کار کنای شرکت شرکتو منفجر کردن و تمیز کردنش یه هفته میکشه و باید تهبونگو خونه نگه داره نیاد ببینه سکته کنه لینا قبول میکنه
حال
لینا : یهو یادم افتاد کوک ریده به شرکت فوری زنگ زدم ته
تهیونگ : داشتم میرسیدم که دیدم لینا زنگ زده
تهیونگ : عزیزم دلت تنگ شد من که کلا نیم ساعته رفتم
لینا: عاره عشقم میشه نری برگردی
تهیونگ : خیر جلو در شرکتم زود بر میگردم
لینا : ترو جان جدت نرو تو
تهیونگ : جلو درم
لینا : یا علییییی
تهیونگ : رسیدم جلو در اینجا اینجا شرکته منهههه چیکارش کردنننن
تهیونگ : لینا من کوکو میکشم بای
لینا : اهم من برم به خوانوادش خبر بدم
تهیونگ : همین که لینا حرفشو زد با ارامش وارد شدم گفتم کوک کجاست
تهیونگ : عزیزانم بهتره بگین کوک کجاست وگرنه شمارو هم جر می دمممممم(آخرشو با داد گفت)
بقیه : قربان جناب کوک پست میزن
تهیونگ : کوک گاوت زاییدس جرت مبدممممممم
کوک میاد بیرون
کوک: ددم وای ته میگم بیا مثبت فکر کنیم تو سالم من سالم خیلی خوبه داداش مگه نه؟
تهیونگ : خوب الان خوبو کردم توت میفهمی خر الاغ
کوک : الفراررررر
تهیونگ : نمیتونی در برییییییی
دیدگاه ها (۱)

#آبنبات تلخpart=40تهیونگ : خلاصه کوکو گرفتمو مثل خر زدم بعد ...

شما دوتام مثل من بی کار موندین با فقط منمممم

ناموسااااااا من این همه میزارم هیچیم ازتون نمیخوام یه کامت ن...

#آبنبات تلخpart=38ویو بیمارستان هانی : با عجله رفتم بیمارستا...

آبنبات تلخ

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط