تکپارتی
# تکپارتی
پارت ۲
وقتی معلم ادبیات بود و امتحانت رو خراب میکنی
درو باز کرد و تا رفتم داخل منو چسبوند به دیوار و بوسیدم
خیلی تعجب کرده بودم چون اون اوستادم بود
خیلی محکم مک میزد تا دست ورداشت از لبام
جیهوپ: لبات مزه توت فرنگی میده
ات : ببخشید استاد منظورتون از این کار چی بود ؟
جیهوپ: ببین ات من تورو کشوندم اینجا تا بهت اعتراف کنم چون خیلی دوست دارم
ات : اما استاد ما به هم نمیخوریم منظورم از لحاظ سنی
جیهوپ: سن فقط یه عدد بیخیال
ات : اما......
جیهوپ: حرفشو قطع کردم و دوباره بوسیدمش بعد سرمو کردم تو گردنش بوی خیلی خوبی میداد خیلی تحریک شده بودم چون لباسش خیلی کوتاه بود و پاها و دستاش قشنگ معلوم بود . بدن خیلی سفیدی داشت بردمش تو اتاق و انداختمش رو تخت ......( ادامه این پارت اسمات هست ولی اونو جدا میزارم ) ب
از زبان ات : بردم حمام و گذاشتم تو وان و آب گرم و باز کرد بعد از اون بردم تو اتاق وبهم گفت که استراحت کن
جیهوپ: جوجه بهتره یکن استراحت کنی
ات : من میخوام برم خونم
جیهوپ: نه جوجه امشبو همینجا میمونی تا بهت ادبيات یاد بدم
ات : من نمیخوام ادبيات رو یاد بگیرم
جیهوپ: باشه فردا که صفر شدی میبینمت
ات : خیلی خوب باشه ولی فکر اینکه دوست دخترت بشمو نکن آقای جیهوپ
جیهوپ: اها راستی جوجه یادت نره کی باکرگیتو گرفت
ات : هوفففف باشه قبوله
تا ساعت ۴ صبح داشت درس میداد منم گوش میدادم ولی راستش چیزی یاد نگرفتم الان که فکر میکردم آدم بدی نبود ، نمیدونم چی شد که خوابم برد
جیهوپ : داشتم درس میدادم که دیدم خوابش برد
بردمش و گذاشتمش رو تخت و کنارش خوابیدم
فردا صبح
فردا ات رو بلند کردم از خواب به زور بلند شد
جیهوپ: ات بلند شو دیگه
ات : نوموخوام
جیهوپ: پاشو ببینم
ات : باشه بابا بلند شدم
موقعیت ات
بلند شدم دست و صورتمو شستم همراه جیهوپ صبحانه خوردم بعدش رسوندم خونه تا لباسمو عوض کنم . خداروشکر همه خواب بودن . رفتم لباسمو پوشیدم رفتم مدرسه
جیهوپ: خوب بچه ها امتحاناتون شروع شد
ات : خیلی استرس داشتم برگه رو که گرفتم هیچکدوم رو بلد نبودم .
چرت و پرت نوشتم برگه رو دادم
موقع گفتن نمره ها شد
نمره خانم ات <۱۷/۰۵> شده
هم خوشحال بودم هم گیج . موقع رفتن به خونه جیهوپ اومد جلوم و گفت مدیر کارت داره
رفتم پیش مدیر
مدیر : خوب خانم ات از اونجایی که شما تنها فقط نمره ی بالایی گرفتین اخراج نمیشین
ات : ممنون آقای مدیر
مدیر : خواهش می کنم
جیهوپ: خوب بریم دیگه
ات : باشه
۳ سال بعد
راستش منو و جیهوپ ازدواج کردیم و یه دختر به نام جی سی هم داریم
پارت ۲
وقتی معلم ادبیات بود و امتحانت رو خراب میکنی
درو باز کرد و تا رفتم داخل منو چسبوند به دیوار و بوسیدم
خیلی تعجب کرده بودم چون اون اوستادم بود
خیلی محکم مک میزد تا دست ورداشت از لبام
جیهوپ: لبات مزه توت فرنگی میده
ات : ببخشید استاد منظورتون از این کار چی بود ؟
جیهوپ: ببین ات من تورو کشوندم اینجا تا بهت اعتراف کنم چون خیلی دوست دارم
ات : اما استاد ما به هم نمیخوریم منظورم از لحاظ سنی
جیهوپ: سن فقط یه عدد بیخیال
ات : اما......
جیهوپ: حرفشو قطع کردم و دوباره بوسیدمش بعد سرمو کردم تو گردنش بوی خیلی خوبی میداد خیلی تحریک شده بودم چون لباسش خیلی کوتاه بود و پاها و دستاش قشنگ معلوم بود . بدن خیلی سفیدی داشت بردمش تو اتاق و انداختمش رو تخت ......( ادامه این پارت اسمات هست ولی اونو جدا میزارم ) ب
از زبان ات : بردم حمام و گذاشتم تو وان و آب گرم و باز کرد بعد از اون بردم تو اتاق وبهم گفت که استراحت کن
جیهوپ: جوجه بهتره یکن استراحت کنی
ات : من میخوام برم خونم
جیهوپ: نه جوجه امشبو همینجا میمونی تا بهت ادبيات یاد بدم
ات : من نمیخوام ادبيات رو یاد بگیرم
جیهوپ: باشه فردا که صفر شدی میبینمت
ات : خیلی خوب باشه ولی فکر اینکه دوست دخترت بشمو نکن آقای جیهوپ
جیهوپ: اها راستی جوجه یادت نره کی باکرگیتو گرفت
ات : هوفففف باشه قبوله
تا ساعت ۴ صبح داشت درس میداد منم گوش میدادم ولی راستش چیزی یاد نگرفتم الان که فکر میکردم آدم بدی نبود ، نمیدونم چی شد که خوابم برد
جیهوپ : داشتم درس میدادم که دیدم خوابش برد
بردمش و گذاشتمش رو تخت و کنارش خوابیدم
فردا صبح
فردا ات رو بلند کردم از خواب به زور بلند شد
جیهوپ: ات بلند شو دیگه
ات : نوموخوام
جیهوپ: پاشو ببینم
ات : باشه بابا بلند شدم
موقعیت ات
بلند شدم دست و صورتمو شستم همراه جیهوپ صبحانه خوردم بعدش رسوندم خونه تا لباسمو عوض کنم . خداروشکر همه خواب بودن . رفتم لباسمو پوشیدم رفتم مدرسه
جیهوپ: خوب بچه ها امتحاناتون شروع شد
ات : خیلی استرس داشتم برگه رو که گرفتم هیچکدوم رو بلد نبودم .
چرت و پرت نوشتم برگه رو دادم
موقع گفتن نمره ها شد
نمره خانم ات <۱۷/۰۵> شده
هم خوشحال بودم هم گیج . موقع رفتن به خونه جیهوپ اومد جلوم و گفت مدیر کارت داره
رفتم پیش مدیر
مدیر : خوب خانم ات از اونجایی که شما تنها فقط نمره ی بالایی گرفتین اخراج نمیشین
ات : ممنون آقای مدیر
مدیر : خواهش می کنم
جیهوپ: خوب بریم دیگه
ات : باشه
۳ سال بعد
راستش منو و جیهوپ ازدواج کردیم و یه دختر به نام جی سی هم داریم
۲.۵k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.