part56
تهیونگ: گفتم این مسواک اضافه ماله کیه؟
نمیتونستم بهش بگم با دوستام وقتی او نبوده مهمونی گرفتیم و شب یکی از دوستام پیشم موند
ا/ت: سوهیون شبا که نبودی من میترسیدم به سوهیون گفتم بیاد اینجا
تهیونگ: اها چی پشت دستته؟
ا/ت: ها نه چیزی نیست
اومد نزدیکمو دستام گرفت
تهیونگ:چیزی نیست😐 خب شب بخیر
ا/ت: شب بخیر
تهیونگ: یه لحظه حلقت کجاست؟
ا/ت: ها حلقم درش اوردم خواستم بخوابم
تهیونگ: برو بیارش
رفتم و برگشتم
ا/ت: راستش نمیدونم کجا گذاشتمش فک کنم پشت تختم افتاده
تهیونگ: بزار برات درش بیارم
ا/ت: نه خودتو خسته نکن خودم درش میارم
تهیونگ: به من دروغ نگو
ا/ت: راست میگم
تهیونگ: تو وقتی دورغ میگی دستات میلرزن
چطور بهش بگم گمش کردم
ا/ت: شاید تو شرکت جا گذاشته باشمش دقیق نمیدونم
تهیونگ: ببین عزیزم این حلقه یه چیز مشترک بین خودمو خودت بوده پس تو اگه دوسم داری باید خوب ازش مراقبت میکردی
ا/ت: ببخشید
تهیونگ رفت تو اتاقش منم رفتم تو اتاقم
تهیونگ
احساس میکردم ا/ت بهم دروغ میده زنگ زدم به گووان
گووان: الو سلام تهیونگ
تهیونگ: سلام چیشده؟
گووان: هیچی تو بگو چیشده زنگ زدی؟
تهیونگ: میتونی شماره دوس دخترتو بدی؟
گووان: نه
تهیونگ: چرا؟ میخوام ازش یه سوال بپرسم
گووان: بیا خودش پیشمه
تهیونگ: گوشی بده بهش
سوهیون: سلام
تهیونگ: سلام خواستم یه سوالی درباره ا/ت ازت بپرسم
سوهیون: چیشده؟
تهیونگ:اخرین باری که دیدیش کی بوده؟
سوهیون: دو هفته پیش
تهیونگ: چی؟
سوهیون: نکنه اتفاقی براش افتاده
تهیونگ: نه نه خوابه خواستم بگم مطمئنی تو این هفته ندیدیش
سوهیون: اها یادم اومد
وایی خیالم راحت شد
تهیونگ: کی بوده؟
سوهیون:برا دیدن که نه ولی دیروز بهش زنگ زدم
تهیونگ: زنگ زدی؟
سوهیون: اره راستش منو گووان دو هفتست اومدیم سفر فردا برمیگردیم
تهیونگ: اها خب باشه
سریع بلند شدم رفتم تو اتاق ا/ت
ا/ت: چرا اومدی؟
تهیونگ: نکنه حلقه رو نمیدونی کجا قایمش کردی
ا/ت: قایم؟ چرا باید اینکارو کنم؟
تهیونگ: تازه به سوهیون زنگ زدم گفت دو هفتست با گووان رفته سفر
ا/ت: چرا زنگ زدی؟بهم اعتماد نداری؟
تهیونگ: راستش نه تو این شب ها با لیان چیکار میکردی؟
ا/ت: با لیان؟ من خیلی وقته ازش خبر ندارم
تهیونگ: تو داری به من خیانت میکنی؟
ا/ت: چرا بهم تهمت میزنی؟
تهیونگ: تهمت نیست واقعیته فردا نیا شرکت نمیخوام دیگه ببینمت
ا/ت: خب راستش اینه من با دوستام مهمونی گرفتم مسواک یکی از دوستام که شب پیشم خوابید جا موند خجالت میکشیدم اینو بهت بگم
تهیونگ: تازه فک کردی این به ذهنت رسید
ا/ت: به سوهیون زنگ بزن ازش بپرس
تهیونگ: نمیخوام الان بخواب ولی فردا کاری باهات میکنم که با پای خودت بری بیرون
ا/ت: صبر کن
بی اهمیت به حرفم رفت منم نشستم گریه کردم
#فیک
نمیتونستم بهش بگم با دوستام وقتی او نبوده مهمونی گرفتیم و شب یکی از دوستام پیشم موند
ا/ت: سوهیون شبا که نبودی من میترسیدم به سوهیون گفتم بیاد اینجا
تهیونگ: اها چی پشت دستته؟
ا/ت: ها نه چیزی نیست
اومد نزدیکمو دستام گرفت
تهیونگ:چیزی نیست😐 خب شب بخیر
ا/ت: شب بخیر
تهیونگ: یه لحظه حلقت کجاست؟
ا/ت: ها حلقم درش اوردم خواستم بخوابم
تهیونگ: برو بیارش
رفتم و برگشتم
ا/ت: راستش نمیدونم کجا گذاشتمش فک کنم پشت تختم افتاده
تهیونگ: بزار برات درش بیارم
ا/ت: نه خودتو خسته نکن خودم درش میارم
تهیونگ: به من دروغ نگو
ا/ت: راست میگم
تهیونگ: تو وقتی دورغ میگی دستات میلرزن
چطور بهش بگم گمش کردم
ا/ت: شاید تو شرکت جا گذاشته باشمش دقیق نمیدونم
تهیونگ: ببین عزیزم این حلقه یه چیز مشترک بین خودمو خودت بوده پس تو اگه دوسم داری باید خوب ازش مراقبت میکردی
ا/ت: ببخشید
تهیونگ رفت تو اتاقش منم رفتم تو اتاقم
تهیونگ
احساس میکردم ا/ت بهم دروغ میده زنگ زدم به گووان
گووان: الو سلام تهیونگ
تهیونگ: سلام چیشده؟
گووان: هیچی تو بگو چیشده زنگ زدی؟
تهیونگ: میتونی شماره دوس دخترتو بدی؟
گووان: نه
تهیونگ: چرا؟ میخوام ازش یه سوال بپرسم
گووان: بیا خودش پیشمه
تهیونگ: گوشی بده بهش
سوهیون: سلام
تهیونگ: سلام خواستم یه سوالی درباره ا/ت ازت بپرسم
سوهیون: چیشده؟
تهیونگ:اخرین باری که دیدیش کی بوده؟
سوهیون: دو هفته پیش
تهیونگ: چی؟
سوهیون: نکنه اتفاقی براش افتاده
تهیونگ: نه نه خوابه خواستم بگم مطمئنی تو این هفته ندیدیش
سوهیون: اها یادم اومد
وایی خیالم راحت شد
تهیونگ: کی بوده؟
سوهیون:برا دیدن که نه ولی دیروز بهش زنگ زدم
تهیونگ: زنگ زدی؟
سوهیون: اره راستش منو گووان دو هفتست اومدیم سفر فردا برمیگردیم
تهیونگ: اها خب باشه
سریع بلند شدم رفتم تو اتاق ا/ت
ا/ت: چرا اومدی؟
تهیونگ: نکنه حلقه رو نمیدونی کجا قایمش کردی
ا/ت: قایم؟ چرا باید اینکارو کنم؟
تهیونگ: تازه به سوهیون زنگ زدم گفت دو هفتست با گووان رفته سفر
ا/ت: چرا زنگ زدی؟بهم اعتماد نداری؟
تهیونگ: راستش نه تو این شب ها با لیان چیکار میکردی؟
ا/ت: با لیان؟ من خیلی وقته ازش خبر ندارم
تهیونگ: تو داری به من خیانت میکنی؟
ا/ت: چرا بهم تهمت میزنی؟
تهیونگ: تهمت نیست واقعیته فردا نیا شرکت نمیخوام دیگه ببینمت
ا/ت: خب راستش اینه من با دوستام مهمونی گرفتم مسواک یکی از دوستام که شب پیشم خوابید جا موند خجالت میکشیدم اینو بهت بگم
تهیونگ: تازه فک کردی این به ذهنت رسید
ا/ت: به سوهیون زنگ بزن ازش بپرس
تهیونگ: نمیخوام الان بخواب ولی فردا کاری باهات میکنم که با پای خودت بری بیرون
ا/ت: صبر کن
بی اهمیت به حرفم رفت منم نشستم گریه کردم
#فیک
۲۷.۳k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.