love or friend
love or friend
part57
فردا
بلند شدم نگاه کردم ساعت 6 بود نگاه به صورتم کردم زیر چشمام پف کرده بود نشستم جلو آینه ارایش کردم
ا/ت: الان دیگه بهتره معلوم نیست
رفتم لباسمو پوشیدم و دیدم تهیونگ هنوز خوابه بیدارش نکردم و بی اهمیت به حرف دیشبش که گفت نرم شرکت ولی من میخواستم برم
تهیونگ: صبر کن
ا/ت: چیه؟
تهیونگ: میخوای بری؟
ا/ت: اره
تهیونگ: پس بزار منم باهات بیام
ا/ت: باشه
یعنی دیشبو فراموش کرده رفتم بیرون کنار ماشین منتظرش بودم که اومد
تهیونگ: سوار شو بریم
ا/ت: باشه
خیلی خوابم میومد نیم ساعت راه بود تا برسیم
ا/ت: من میخوابم وقتی رسیدیم بیدارم کن
تهیونگ: باشه
نیم ساعت بعد
تهیونگ: ا/ت ا/ت
ا/ت: بله؟
تهیونگ: رسیدیم
از ماشینش پیاده شدم
تهیونگ: فک نکن دیشب فراموش کردم رسوندمت کسی شک نکنه
ا/ت: نزاشتی کامل بهت توضیح بدم
تهیونگ: لازم نیست
رفتیم داخل
جایی که که دیروز افتادمو نگاه کردم
تهیونگ: چیکار میکنی
ا/ت: دیروز اینجا افتادم فک کنم حلقه اینجا باید باشه ولی نیست
تهیونگ: بسه دیگه اینقدر نقش بازی نکن برو کارتو بکن
رفت طبقه هشتم منم رفتم طبقه نهم
تهیونگ
تو دفترم بود گووان اومد
تهیونگ: شما کی رسیدید؟
گووان: همین دیشب حرکت کردیم
تهیونگ: چه خوب شد دیدمت
گووان: چیزی شده؟
تهیونگ: ا/ت تو هفته قبلی مهمونی گرفته
گووان: اره با دوستای دبیرستانش چطور مگه؟
تهیونگ: میخوام بدونم واقعیت داره
گووان: وایی ا/ت گفت بهت نگم میترسید بهت بگه
تهیونگ: چرا؟
گووان: چون اون خونه ماله تو
تهیونگ: خبر نداری شب کی پیشش خوابید؟
گووان: من چه بدونم من اونجا نبودم داداش خیالت راحت پسرا نرفته بودن همگی دختر بودن
تهیونگ: لیان نرفت پیش ا/ت؟
گووان: نکنه فک میکنی ا/ت داره بهت خیانت میکنه همچین فکری نکن
تهیونگ: نمیدونم از دیشب تا الان خوابم نبرده
گووان: خب به خودش بگو
تهیونگ: به خودش گفتم گفت که سوهیون بوده
گووان: خب گفتم که میترسید بهت بگم
تهیونگ: واقعا نمیدونم
تق تق تق
جیهو: سلام رئیس میشه بیام تو
تهیونگ: بیا
گووان: پس من میرم با خودش حرف بزن
تهیونگ: یه لحظه صبر کن خانم تو برو بیرون
گووان: چیه؟
تهیونگ: راستش حلقش هم در اورده بود میگه گمش کرده یعنی این همه اتفاق ها باهم
گووان: خب چرا باید حلقشو جلو لیان دربیاره؟
تهیونگ: نمیدونم که بگه من واقعا تهیونگ دوس ندارم همین چیزا
گووان: شاید راست بگه میخوای برم به سوهیون بگم باهاش حرف بزنه؟
تهیونگ: نه برو بیرون
گووان: خب بای
تهیونگ: بیا تو
جیهو: رئیس کیم من واقعا ا/ت رو دوست دارم مثل خواهرمه ولی نمیتونم ببینم داری بهش خیانت میکنی؟
تهیونگ: بله؟
#فیک
#سناریو
part57
فردا
بلند شدم نگاه کردم ساعت 6 بود نگاه به صورتم کردم زیر چشمام پف کرده بود نشستم جلو آینه ارایش کردم
ا/ت: الان دیگه بهتره معلوم نیست
رفتم لباسمو پوشیدم و دیدم تهیونگ هنوز خوابه بیدارش نکردم و بی اهمیت به حرف دیشبش که گفت نرم شرکت ولی من میخواستم برم
تهیونگ: صبر کن
ا/ت: چیه؟
تهیونگ: میخوای بری؟
ا/ت: اره
تهیونگ: پس بزار منم باهات بیام
ا/ت: باشه
یعنی دیشبو فراموش کرده رفتم بیرون کنار ماشین منتظرش بودم که اومد
تهیونگ: سوار شو بریم
ا/ت: باشه
خیلی خوابم میومد نیم ساعت راه بود تا برسیم
ا/ت: من میخوابم وقتی رسیدیم بیدارم کن
تهیونگ: باشه
نیم ساعت بعد
تهیونگ: ا/ت ا/ت
ا/ت: بله؟
تهیونگ: رسیدیم
از ماشینش پیاده شدم
تهیونگ: فک نکن دیشب فراموش کردم رسوندمت کسی شک نکنه
ا/ت: نزاشتی کامل بهت توضیح بدم
تهیونگ: لازم نیست
رفتیم داخل
جایی که که دیروز افتادمو نگاه کردم
تهیونگ: چیکار میکنی
ا/ت: دیروز اینجا افتادم فک کنم حلقه اینجا باید باشه ولی نیست
تهیونگ: بسه دیگه اینقدر نقش بازی نکن برو کارتو بکن
رفت طبقه هشتم منم رفتم طبقه نهم
تهیونگ
تو دفترم بود گووان اومد
تهیونگ: شما کی رسیدید؟
گووان: همین دیشب حرکت کردیم
تهیونگ: چه خوب شد دیدمت
گووان: چیزی شده؟
تهیونگ: ا/ت تو هفته قبلی مهمونی گرفته
گووان: اره با دوستای دبیرستانش چطور مگه؟
تهیونگ: میخوام بدونم واقعیت داره
گووان: وایی ا/ت گفت بهت نگم میترسید بهت بگه
تهیونگ: چرا؟
گووان: چون اون خونه ماله تو
تهیونگ: خبر نداری شب کی پیشش خوابید؟
گووان: من چه بدونم من اونجا نبودم داداش خیالت راحت پسرا نرفته بودن همگی دختر بودن
تهیونگ: لیان نرفت پیش ا/ت؟
گووان: نکنه فک میکنی ا/ت داره بهت خیانت میکنه همچین فکری نکن
تهیونگ: نمیدونم از دیشب تا الان خوابم نبرده
گووان: خب به خودش بگو
تهیونگ: به خودش گفتم گفت که سوهیون بوده
گووان: خب گفتم که میترسید بهت بگم
تهیونگ: واقعا نمیدونم
تق تق تق
جیهو: سلام رئیس میشه بیام تو
تهیونگ: بیا
گووان: پس من میرم با خودش حرف بزن
تهیونگ: یه لحظه صبر کن خانم تو برو بیرون
گووان: چیه؟
تهیونگ: راستش حلقش هم در اورده بود میگه گمش کرده یعنی این همه اتفاق ها باهم
گووان: خب چرا باید حلقشو جلو لیان دربیاره؟
تهیونگ: نمیدونم که بگه من واقعا تهیونگ دوس ندارم همین چیزا
گووان: شاید راست بگه میخوای برم به سوهیون بگم باهاش حرف بزنه؟
تهیونگ: نه برو بیرون
گووان: خب بای
تهیونگ: بیا تو
جیهو: رئیس کیم من واقعا ا/ت رو دوست دارم مثل خواهرمه ولی نمیتونم ببینم داری بهش خیانت میکنی؟
تهیونگ: بله؟
#فیک
#سناریو
۲۳.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.