گزارش نکنید

منو از خودش جدا کرد و رفت تو اتاق مشترکش با لیندا خوابید
تو اتاقم بودم لباس خوابمو پوشیدم و خوابیدم
فردا صبح از دید جین
از خواب پاشدم دوش گرفتم و آماده شدم
و رفتم شرکت امروز قرار بود کسی که باهاش قرار داد بسته بودم بیاد یکم به کارا رسیدم
ویو ا.ت
صبحونه خوردم و رفتم دوش گرفتم لباسمو‌پوشیدم و رفتم پایین
@خدافظ
#بای
سوار ماشین شدم عینک رو زدم سقف ماشین رو باز کردم یه آهنگ گذاشتم و حرکت کردم
جلو شرکت رسیدم سون هم اومده بود ماشینو به پارکینگ تحویل دادم با سون رفتیم بالا
؟بفرمایید از این طرف
رفتم بالا که جین با دیدنم از جاش پرید
☆خانم ا.ت قرار داد بستن
# سلام آقای کیم سوکجین
÷ا.ت تو اینجا چیکار میکنی
#قرار داد‌ به اسم منه
÷؟چی!!
÷ا.ت بیا تو ماشین منتظرتم
#نمیام
÷ا.ت بیا بریم
#گفتم که نمیام😌
که یهو کولم کرد با دستام بهش ضربه میزدم اما فایده ای نداشت منو سوار ماشین کرد
÷ا.ت جرا به خودم نگفتی خودم باهات قرار داد می‌بستم
#من نیازی به تو ندارم کیم سوکجین
این جمله رو وقتی میگفتم صورتمو نزدیکش کردم
÷نیازی بهم نداری نه؟
#نوچ چون
که با قرار گرفتن لباش روی لبام حرف قطع شد که یهوو
دیدگاه ها (۵)

گزارش نکنید وقتی بهشون اعتراف میکنی (به عنوان دوست صمیمی)ا.ت...

گزارش نکنید پارت آخر

گزارش نکنید

رفتم پایین و به لی دونگ سون زنگ زدم (اکس مافیاش )#سلام سون ☆...

پارت ۳۴ فیک ازدواج مافیایی

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط