کاپیتان محجوب من چرا ساکتو بستی؟داری کجا میری؟صاحب خونه م

کاپیتان محجوب من چرا ساکتو بستی؟داری کجا میری؟صاحب خونه مگه خونشو ول میکنه؟یعنی میخوای بگی خیابونای این شهر دیگه تو رو با دوچرخت نمیبینه؟میخوای بگی از این به بعد یکی دیگه جای تو اول وارد زمین میشه؟منه لعنتی به نبودنت عادت ندارم،نرو اون سر دنیا،بمون و باز بی ادعا سوپر سیو کن تا باز بعدش په په بیاد و بغلت کنه،بمون و باز دستکشا رو تو دستت محکم کن،بمون و باز خدایی کن تو این معبد،چشامو میبندم برنابئو داره یکصدا ایکر ایکر میکنه،چه شکوهی داره این آمفی تئاتر،چه زیبا دلبری میکنه وسط میدون نقش اول داستان عشق،رو سکوها دی استفانو نشسته خوانیتو کنارش ایستاده
بارون توپه و یه سنگربان جونش رو سپر بلای این دروازه کرده،یه قدیس که عمرشو پای این پرچم گذاشته،بازی تموم میشه صدای تشویق قطع نمیشه ایکر با تشویق بی امان تماشاگرا به رختکن میره،اون هنوز قهرمان قوهای سپیده،بارون گل و کاغذهای رنگی رو سرش میباره...
چشامو وا میکنم،چمن برنابئو یخ زده،سکوها خالیه و صدای شوم یه کلاغ بدجور غربت این استادیوم رو فریاد میزنه،یه هواپیما بر فراز مادرید پرواز میکنه و یه مرد این شهر نفرین شده رو با تمام خاطراتش ترک میکنه.


پ.ن1 ：خیلی سخته عشقت رو بعدِ 15 سال از دست بدی . .

پ.ن2 ：امیدوارم این روزای شوم هرچه زودتر تمام بشن!..

#i'm sorry