لباس راحتی پوشیدم رفتم پایین شام بخورم
لباس راحتی پوشیدم رفتم پایین شام بخورم
ا/ت: آخ جون پیتزا
ا/ت: اجوما خیلی خوشمزست دستت درد نکنه
اجوما: خواهش می کنم دخترم
جونگکوک: من میرم موبایلمو از تو اتاقم میارم میام
هانا: باشه عجقم
ذهن ا/ت: اه اه چندش
(جونگکوک رفت)
هانا: هی دخترو اگه فکر کردی میتونی جونگکوکو از من بگیری کور خوندی
ا/ت: قصد ندارم جونگکوکو ازت بگیرم جونگکوکت مال خودت
هانا:...
شامم و خوردم رفتم تو اتاقم زود خوابم برد
(فردا صبح)
بیدار شدم گوشیمو برداشتم ببینم ساعت چنده خوبه هنوز وقت داشتم رفتم یه دوش گرفتم بعد موهامو خشک کردم لباس پوشیدم کولمو برداشتم رفتم پایین
زیاد گشنم نبود برای خودم قهوه درست کردم جونگکوک گفته بود خواستی بری دانشگاه به بادیگاردا بگو پس رفتم به یکی شون گفتم ببرتم
رسیدم دانشگاه اکیپمون نشسته بودن منو دیدن سلام کردن
سوآ: امروز دیر تر اومدی؟
ا/ت: خونه پسر خالم خارج از شهره طول کشید
بک هیون: پسر خالت؟
ا/ت: خانوادم رفتن مسافرت من خونه پسر خالم میمونم
بک هیون: اها
حوصلم سر رفته بود مدادمو میکردم تو دهنم
سوجون: اینقدر این مدادو نکن تو دهنت
ا/ت: حوصلم سر رفته
سوجون:خب چیکار کنم
ا/ت: دلم پارتی میخواد
ا/ت: صبر کن، الان که مامان و نا پدریم نیستن میتونیم پارتی بگیریم
سو آ: تو خونتون؟
ا/ت: نه تو خونمون نمیشه بیاین هر چهار تامون باهم پولامون و رو هم میزاریم یه جایی رو اجاره می کنیم برای پارتی چطوره؟
همه: خوبه
سوجون: ا/ت لثت داره خون میاد ببین گفتم مدادو نکن دهنت الان لثت خون اومد
ا/ت: چیز مهمی نیست خونش بند میاد
سوآ: خب کجارو اجاره کنیم؟
بک هیون: دیسکو چطوره؟
ا/ت و سوجون: خوبه
سو آ: هزینش چقدره؟
بک هیون: نمی دونم میپرسم فردا بهتون میگم
همه: اوکی
کلاسا که تموم شد داشتیم می رفتیم دیدم ماشین جونگکوک اومد پیشمون وایستاد
کوک: سوار شو بریم
ا/ت: چرا؟
کوک: اومدم دنبالت
ا/ت: الان با سوجون داریم میریم یه جایی کارمون تموم شد بهت زنگ میزنم
کوک: هووم باشه، من و باش کارامو ول کردم اومدم دنبال تو
ا/ت: مرسی ولی من ازت نخاستم بیای
کوک: کارت تموم شد زنگ بزن (رفت)
ا/ت: این از کی تا حالا به فکر منه؟
(ا/ت رو به سوآ)
ا/ت: تو چته یجور نگام میکنی انگار روح دیدی
سوآ: این پسر خالته؟
ا/ت: اره چطور
سوآ: خیلی دیوونه ای ازش بدت میاد پسر به این جذابی
ا/ت: دیوونه خودتی خدافظ
سوآ: خدافظ
من و سوجون رفتیم یه سر بار وقتی رفتیم اونجا یه دخترو دیدم خیلی برام اشنا بود
ا/ت: این که دوست دختر جونگکوکه اما چرا داره یه پسر دیگرو میبوسه؟ داره بهش خیانت. میکنه؟
سوجون: دوست دختر جونگکوک؟
ا/ت: اره
ا/ت: بعد به من میگه هرزه ببین چقدر لباسش بازه
عکسشو گرفتم تا به جونگکوک نشون بدم
بعد یکم نشستیم و زود رفتیم
ادامه...
ا/ت: آخ جون پیتزا
ا/ت: اجوما خیلی خوشمزست دستت درد نکنه
اجوما: خواهش می کنم دخترم
جونگکوک: من میرم موبایلمو از تو اتاقم میارم میام
هانا: باشه عجقم
ذهن ا/ت: اه اه چندش
(جونگکوک رفت)
هانا: هی دخترو اگه فکر کردی میتونی جونگکوکو از من بگیری کور خوندی
ا/ت: قصد ندارم جونگکوکو ازت بگیرم جونگکوکت مال خودت
هانا:...
شامم و خوردم رفتم تو اتاقم زود خوابم برد
(فردا صبح)
بیدار شدم گوشیمو برداشتم ببینم ساعت چنده خوبه هنوز وقت داشتم رفتم یه دوش گرفتم بعد موهامو خشک کردم لباس پوشیدم کولمو برداشتم رفتم پایین
زیاد گشنم نبود برای خودم قهوه درست کردم جونگکوک گفته بود خواستی بری دانشگاه به بادیگاردا بگو پس رفتم به یکی شون گفتم ببرتم
رسیدم دانشگاه اکیپمون نشسته بودن منو دیدن سلام کردن
سوآ: امروز دیر تر اومدی؟
ا/ت: خونه پسر خالم خارج از شهره طول کشید
بک هیون: پسر خالت؟
ا/ت: خانوادم رفتن مسافرت من خونه پسر خالم میمونم
بک هیون: اها
حوصلم سر رفته بود مدادمو میکردم تو دهنم
سوجون: اینقدر این مدادو نکن تو دهنت
ا/ت: حوصلم سر رفته
سوجون:خب چیکار کنم
ا/ت: دلم پارتی میخواد
ا/ت: صبر کن، الان که مامان و نا پدریم نیستن میتونیم پارتی بگیریم
سو آ: تو خونتون؟
ا/ت: نه تو خونمون نمیشه بیاین هر چهار تامون باهم پولامون و رو هم میزاریم یه جایی رو اجاره می کنیم برای پارتی چطوره؟
همه: خوبه
سوجون: ا/ت لثت داره خون میاد ببین گفتم مدادو نکن دهنت الان لثت خون اومد
ا/ت: چیز مهمی نیست خونش بند میاد
سوآ: خب کجارو اجاره کنیم؟
بک هیون: دیسکو چطوره؟
ا/ت و سوجون: خوبه
سو آ: هزینش چقدره؟
بک هیون: نمی دونم میپرسم فردا بهتون میگم
همه: اوکی
کلاسا که تموم شد داشتیم می رفتیم دیدم ماشین جونگکوک اومد پیشمون وایستاد
کوک: سوار شو بریم
ا/ت: چرا؟
کوک: اومدم دنبالت
ا/ت: الان با سوجون داریم میریم یه جایی کارمون تموم شد بهت زنگ میزنم
کوک: هووم باشه، من و باش کارامو ول کردم اومدم دنبال تو
ا/ت: مرسی ولی من ازت نخاستم بیای
کوک: کارت تموم شد زنگ بزن (رفت)
ا/ت: این از کی تا حالا به فکر منه؟
(ا/ت رو به سوآ)
ا/ت: تو چته یجور نگام میکنی انگار روح دیدی
سوآ: این پسر خالته؟
ا/ت: اره چطور
سوآ: خیلی دیوونه ای ازش بدت میاد پسر به این جذابی
ا/ت: دیوونه خودتی خدافظ
سوآ: خدافظ
من و سوجون رفتیم یه سر بار وقتی رفتیم اونجا یه دخترو دیدم خیلی برام اشنا بود
ا/ت: این که دوست دختر جونگکوکه اما چرا داره یه پسر دیگرو میبوسه؟ داره بهش خیانت. میکنه؟
سوجون: دوست دختر جونگکوک؟
ا/ت: اره
ا/ت: بعد به من میگه هرزه ببین چقدر لباسش بازه
عکسشو گرفتم تا به جونگکوک نشون بدم
بعد یکم نشستیم و زود رفتیم
ادامه...
۱۷.۳k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.