دیروز را ورق می زنم و خاطرات گذشته را مرور می کنم

دیروز را ورق می زنم و خاطرات گذشته را مرور می کنم .
در روزهای بی تو بودن صدای خش خش برگها را از لابلای صفحات پاییزی می شنوم و التماس شاخه ها را که در حسرت دستهای سبز تو مانده اند.

کم کم به این باور می رسم که سرنوشت ، نثر ساده ایست از حسرت و اشک که حرفی برای گفتن ندارد.
به صفحات بهاری با تو بودن می رسم . بنفشه هایی که از بالای واژه ها سر می زنند و چشمان تو را بهانه کرده اند.
دیدگاه ها (۵)

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بستنگفتم عزیزم این کار را نکننگفت...

موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد رود را از جگر کوه به دریا...

هنوز هم عاشقانه‌هایم را عاشقانه برای تو می‌نویسم..هنوز هم در...

خالی از هر چه که هست میشم از زمین سرد خاکی تا نگاهی عاشقانه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط