من مراقبتم بچم

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›
─━━─━━─━━─━━─━━─━━─
#Part_15

اگه فقط کمی دیگه پیش میرفتم ..

با قدرت چشمامو باز کردم و به چشماش نگاه کردم

دستاشو رو میز گذاشته بود و به صندلی سیاهش تکیه داده بود

چشمام رو میخ چشمای سیاهش کردم

نمیدونم تو نگاهم چی دید که اروم شده لب زد:

- بسه

گوشیو درار فقط بده من

نفسم رو ازادانه بیرون دادم و گوشیو به سرعت دراوردم

بدون تعلل لباسم رو بالا کشیدم و متشکر بهش نگاه کردم

ولی باز خنثی و بدون هیچ حسی دستشو اورد جلو

گوشیو تو دستش گذاشتم

و با قدم های لرزون و به بیرون اتاق رفتم


از در که پامو گذاشتم بیرون از این همه استرسی که در این مدت کوتاه کشیده بودم سر خوردم زمین

دستامو رو گوشم گذاشتم و سرم رو روی دوتا پام گذاشتم

چشمامو بستم و خواستم به چند دقیقه قبل فکر کنم که صدای داد بلندی از پشت در شنیدم

- ..


◜ 𝕛𝕠𝕚𝕟🫦 : @bachemaniii
─━━─━━─━━─━━─━━─━━─
دیدگاه ها (۰)

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›─━━─━━─━━─━━─━━─━━─#Part_14با همین خیال ...

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›─━━─━━─━━─━━─━━─━━─#Part_13- من نمیتونم ...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

کیوت ولی خشن پارت ۶کوک توی ذهنش : وقتی داشتم میومدم بیرون هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط