من مراقبتم بچم

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›
─━━─━━─━━─━━─━━─━━─
#Part_13

- من نمیتونم اینجا و اینطوری..

گوشه لبش بالا رفت و سرش رو کج کرد:

- پس برو بیرون وقت اضافه ندارم

- نه..

چشماشو ریز کرد و با جدیت گفت:

- ببین دخترجون
خیلی صریح دارم باهات حرف میزنم
یا درار یا گمشو بیرون

اخرین باری که انقدر خجالت کشیده بودم یادت نیست.. و تو این لحظه فقط اتیش گرفتن گوش هامو حس میکردم!

تازه مفهوم بازرسی رو درک میکردم

باید اول مطمئن میشد چیزی جز یه گوشی نیست تو لباسم

و بعد استخدامم میکرد

از یک طرف این کار رو میخواستم و از طرف دیگه حق بهشون میدادم شک کنن بهم

ولی این خجالت..

لب هامو گاز گرفتم

و رومو به سمت دیوار برگردوندم

فقط لازم بود یکم از لباسمو دربیارم و بعد تموم میشد


◜ 𝕛𝕠𝕚𝕟🫦 : @bachemaniii
─━━─━━─━━─━━─━━─━━─
دیدگاه ها (۰)

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›─━━─━━─━━─━━─━━─━━─#Part_14با همین خیال ...

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›─━━─━━─━━─━━─━━─━━─#Part_15 اگه فقط کمی ...

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›─━━─━━─━━─━━─━━─━━─#Part_12سعی کردم بدون...

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›─━━─━━─━━─━━─━━─━━─#Part_11دادی زد:- برن...

حس های ممنوعه🍷🥂۸

#Gentlemans_husband#Season_two#part_216یعنی بعد اینکه ماشین ...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط