ایدل مورد علاقم pt20(شرطی)
pt20
از جام بلند شدم شب بود
چقدر مگه خواب بودم؟ ینی جت انقدر سریعه؟ چته ا ت؟
لیسا: پیاده شیم تا خبر نگارا مچمونو نگرفتن*خنده
ا ت: از خبر نگارا میترسین
لیسا: نه بابا حوصلشونو نداریم
رزی: اره واقعا شلوغ که میشه سردرد میگیرم
««««
سوار یه ماشینه مشکی شدیم که شیشه هاش دودی بود
ا ت: عامم کنسرت کیه؟
جیسو: پنج روز دیگست
ا ت: پنج روز دیگه؟ بعد چرا الان اومدیم؟
لیسا: میخواستیم لاس وگاسو بگردیم
ا ت: اها
جنی: توهم میای باهامون؟
ا ت: فکر نکنم بتونم
لیسا: خوشحال میشم بیای
ا ت: ممنون
سکوت*
ا ت: میگم پس داداشم عمدا اینکارو کرد درسته؟ چون تا جایی که میدونم شما همتون انگیلیسی بلدین
لیسا: مینگ یو داداشته؟
ا ت: اوهوم
لیسا: پس واسه همین میگفت باهامون بیای
لیسا: ولی چرا تو فرودگاه داشتی فرار میکردی
ا ت: خب... من...
جنی: اون از ما بدش میاد
جیسو رزی لیسا: چی؟
سرمو پایین گرفتم
جنی: واسه همین مینگ یو فرستادش پیشه ما تا بتونه مارو بشناسه
جنی: انقدر سوال پیچش نکنین
لیسا: ینی بخاطره همین داشتی فرار میکردی
رزی: دختر میدونی الان خواهر شوهرت هیترته*با جنی بود
جنی: میدونم
ا ت: من متاسفم ولی میشه دیگه درمودش صحبت نکنیم؟
جنی: اوهوم بهتره
ا ت: خوبه. الان داریم میریم کجا؟
لیسا: خب الان شبه میریم هتل
ا ت: عاها خوبه*لبخند
«««
بلاخره رسیدیم هتل
چمدونم برداشتمو باهاشون رفتم به اتاقی که اجاره کرده بودن هممون باهم بودیم البته اتاق نبود مثله خونه بود خیلی بزرگ بود و همه چی تموم
ا ت: چقدر بزرگو خوشگله
جنی: اوهوم
لیسا: خب گایز دوتا اتاق بیشتر نداره
رزی: چی؟
رزی: من با جنی نمیخوابم از اخرین باری که زاهاش خوابیدم پشیمونم لگد میزنه
جنی: کی خواست با تو بخوابه
رزی: از خداتن باشه
لیسا: هی هی هی کافیه
لیسا: نمیبینین مهمونم داریم
زد پس کله رزی*
لیسا: توهم اروم بگیر
رزی: خیله حب ولی منو با جنی هم اتاق نکن من کمرشو ندارم
جنی: منم نخواستم
لیسا: خیله خب جیسو تو بخواب
جیسو: چی؟ من؟ عمرا
جنی: منم نمیخوام با جیسو بخوابم خروپف میکنه
لیسا: خب من میام پیشه تو
رزی: نهه من حوصله خروپفای جیسورو ندارم
لیسا: پس میمونه ا ت
ا ت: چی؟ من؟
لیسا: اوهوم
ا ت: نه عمرا
ا ت: من!
ا ت: من! روی اون کاناپه میخوابم
اشاره کردم به کاناپه
لیسا: مطمعنی همچین جایه خوبی نیستا
ا ت: نه من راحتم
لیسا: خـ.خیله خب هرجور راحتی*لبخند
ا ت: ممنون
هوف خوب شد رد کردم
لیسا: خیله خب پس جیسو و جنی منو رزی هیچی هم نمیخوام بشنوم
جنی: باشه بابا
جنی زد به بازوی جیسو
جنی: نبینم خروپف کنی
جیسو: توهم لگد نزن
جنی: باشه
لیسا: شب بخیر ات
ا ت: شب بخیر
جنی: شب بخیر
ا ت: شب بخیر
خلاصه همه شب بخیر:|
رفتم رو کاناپه دراز کشیدم اخیش اونقدراهم بد نیست
««««««
اروم اروم چشامو باز کردم صبح شده بود
یه چرخی درو بر زدم که دید همه دوره میز جمع شدن
ا ت: صبح بخیر
جنی: بیدار شدی؟ صبح توهم بخیر
ا ت: ممنون
همه یه صبح بخیری بهم گفتن
جنی: صورتتو بشور صبحانه امادست
ا ت: هوم*لبخند
رفتمو صورتمو شستم اومدم سره میز
داشتم صبحانه میخوردم
جیسو: خبرارو شنیدین؟
لیسا: خبرای چی؟
جیسو: مراسمه گرمی نزدیکه
رزی: اون که اره گفتن سه روزه دیگست
لیسا: سه روز؟
رزی: هوم
جنی: ینی مارو دعوت میکنن؟
جیسو: اینو نمیدونم ولی شنیدم بی تی اسو دعوت کردم
با شنیدن حرفش لغمه افتاد تو گلومو به سرفه افتادم
لیسا: هی بچه ها ا ت خفه شد
جنی: یه زره اب بده بهش
جنی اروم اروم میزد پشتم
یکم اب خوردم
جنی: خوبی ا ت؟
ا ت:(سرفه)(سرفه) اره اره خوبم*لبخند
ا ت: ممنون
جیسو: چرا با شنیدن بی تی اس به سرفه افتادی
ا ت: هیچی یگم شپکه شدم اخه همین دیروز داشتم با جیمی...
حرفمو خوردم چقدر حرف میزنم مجبوری دهنتو باز کنی ا ت
رزی: جی... مین؟
جیسو: اون با جیمین قرار میزاره*تعجب
لیسا: چی؟ جدا؟
ا ت: نـ.نه بابا
جیسو: پس دیروز با جیمین چیکار میکردی؟*با لبخند میگه😀اینجوری
ا ت: چیزه فقط من...
لیسا: یا ینی واقعا
جنی: بچه ها دارین چیکار میکنین بزارین حرف بزنه
ا ت: ممنون*لبخند
ا ت: لوله ابکشیه خونه من ترکیده بود واسه همین مجبور شدم برم خونه جیمین
لیسا: خب... خب میتونستی بری خونه داداشت:|
ا ت: اخه اونموقع من هنوز از قضیه جنی خبر نداشتم جنی هم خونه داداشم بود منم نمیدونستم داداشمم ترسیدو بهونه درست کرد
جنی: چـ.چی داری میگی
لیسا: جنیی؟
جنی: بـ.بله؟
لیسا: پس تو اونروزا که یهویی غیبت میزد میرفتی خونه ی مینگ یو
جنی: نه نه مـ.من فقط یه بار رفتم
لیسا: داری دروغ میگی
جنی از جاش بلند شد
جنی: خـ.خب دوست پسرمه میخواستم ببینمش
جیسو زد پسه کلش
جیسو: یه وقت به ما خبر ندی
جنی: خب بخدا بی سر صدا خواستم برم هنوز هیچکی نمیدونه باهاش قرار میزارم
ا ت: ینی هنوز فنا و رسانه ها خبر ندارن؟
...
45lik
از جام بلند شدم شب بود
چقدر مگه خواب بودم؟ ینی جت انقدر سریعه؟ چته ا ت؟
لیسا: پیاده شیم تا خبر نگارا مچمونو نگرفتن*خنده
ا ت: از خبر نگارا میترسین
لیسا: نه بابا حوصلشونو نداریم
رزی: اره واقعا شلوغ که میشه سردرد میگیرم
««««
سوار یه ماشینه مشکی شدیم که شیشه هاش دودی بود
ا ت: عامم کنسرت کیه؟
جیسو: پنج روز دیگست
ا ت: پنج روز دیگه؟ بعد چرا الان اومدیم؟
لیسا: میخواستیم لاس وگاسو بگردیم
ا ت: اها
جنی: توهم میای باهامون؟
ا ت: فکر نکنم بتونم
لیسا: خوشحال میشم بیای
ا ت: ممنون
سکوت*
ا ت: میگم پس داداشم عمدا اینکارو کرد درسته؟ چون تا جایی که میدونم شما همتون انگیلیسی بلدین
لیسا: مینگ یو داداشته؟
ا ت: اوهوم
لیسا: پس واسه همین میگفت باهامون بیای
لیسا: ولی چرا تو فرودگاه داشتی فرار میکردی
ا ت: خب... من...
جنی: اون از ما بدش میاد
جیسو رزی لیسا: چی؟
سرمو پایین گرفتم
جنی: واسه همین مینگ یو فرستادش پیشه ما تا بتونه مارو بشناسه
جنی: انقدر سوال پیچش نکنین
لیسا: ینی بخاطره همین داشتی فرار میکردی
رزی: دختر میدونی الان خواهر شوهرت هیترته*با جنی بود
جنی: میدونم
ا ت: من متاسفم ولی میشه دیگه درمودش صحبت نکنیم؟
جنی: اوهوم بهتره
ا ت: خوبه. الان داریم میریم کجا؟
لیسا: خب الان شبه میریم هتل
ا ت: عاها خوبه*لبخند
«««
بلاخره رسیدیم هتل
چمدونم برداشتمو باهاشون رفتم به اتاقی که اجاره کرده بودن هممون باهم بودیم البته اتاق نبود مثله خونه بود خیلی بزرگ بود و همه چی تموم
ا ت: چقدر بزرگو خوشگله
جنی: اوهوم
لیسا: خب گایز دوتا اتاق بیشتر نداره
رزی: چی؟
رزی: من با جنی نمیخوابم از اخرین باری که زاهاش خوابیدم پشیمونم لگد میزنه
جنی: کی خواست با تو بخوابه
رزی: از خداتن باشه
لیسا: هی هی هی کافیه
لیسا: نمیبینین مهمونم داریم
زد پس کله رزی*
لیسا: توهم اروم بگیر
رزی: خیله حب ولی منو با جنی هم اتاق نکن من کمرشو ندارم
جنی: منم نخواستم
لیسا: خیله خب جیسو تو بخواب
جیسو: چی؟ من؟ عمرا
جنی: منم نمیخوام با جیسو بخوابم خروپف میکنه
لیسا: خب من میام پیشه تو
رزی: نهه من حوصله خروپفای جیسورو ندارم
لیسا: پس میمونه ا ت
ا ت: چی؟ من؟
لیسا: اوهوم
ا ت: نه عمرا
ا ت: من!
ا ت: من! روی اون کاناپه میخوابم
اشاره کردم به کاناپه
لیسا: مطمعنی همچین جایه خوبی نیستا
ا ت: نه من راحتم
لیسا: خـ.خیله خب هرجور راحتی*لبخند
ا ت: ممنون
هوف خوب شد رد کردم
لیسا: خیله خب پس جیسو و جنی منو رزی هیچی هم نمیخوام بشنوم
جنی: باشه بابا
جنی زد به بازوی جیسو
جنی: نبینم خروپف کنی
جیسو: توهم لگد نزن
جنی: باشه
لیسا: شب بخیر ات
ا ت: شب بخیر
جنی: شب بخیر
ا ت: شب بخیر
خلاصه همه شب بخیر:|
رفتم رو کاناپه دراز کشیدم اخیش اونقدراهم بد نیست
««««««
اروم اروم چشامو باز کردم صبح شده بود
یه چرخی درو بر زدم که دید همه دوره میز جمع شدن
ا ت: صبح بخیر
جنی: بیدار شدی؟ صبح توهم بخیر
ا ت: ممنون
همه یه صبح بخیری بهم گفتن
جنی: صورتتو بشور صبحانه امادست
ا ت: هوم*لبخند
رفتمو صورتمو شستم اومدم سره میز
داشتم صبحانه میخوردم
جیسو: خبرارو شنیدین؟
لیسا: خبرای چی؟
جیسو: مراسمه گرمی نزدیکه
رزی: اون که اره گفتن سه روزه دیگست
لیسا: سه روز؟
رزی: هوم
جنی: ینی مارو دعوت میکنن؟
جیسو: اینو نمیدونم ولی شنیدم بی تی اسو دعوت کردم
با شنیدن حرفش لغمه افتاد تو گلومو به سرفه افتادم
لیسا: هی بچه ها ا ت خفه شد
جنی: یه زره اب بده بهش
جنی اروم اروم میزد پشتم
یکم اب خوردم
جنی: خوبی ا ت؟
ا ت:(سرفه)(سرفه) اره اره خوبم*لبخند
ا ت: ممنون
جیسو: چرا با شنیدن بی تی اس به سرفه افتادی
ا ت: هیچی یگم شپکه شدم اخه همین دیروز داشتم با جیمی...
حرفمو خوردم چقدر حرف میزنم مجبوری دهنتو باز کنی ا ت
رزی: جی... مین؟
جیسو: اون با جیمین قرار میزاره*تعجب
لیسا: چی؟ جدا؟
ا ت: نـ.نه بابا
جیسو: پس دیروز با جیمین چیکار میکردی؟*با لبخند میگه😀اینجوری
ا ت: چیزه فقط من...
لیسا: یا ینی واقعا
جنی: بچه ها دارین چیکار میکنین بزارین حرف بزنه
ا ت: ممنون*لبخند
ا ت: لوله ابکشیه خونه من ترکیده بود واسه همین مجبور شدم برم خونه جیمین
لیسا: خب... خب میتونستی بری خونه داداشت:|
ا ت: اخه اونموقع من هنوز از قضیه جنی خبر نداشتم جنی هم خونه داداشم بود منم نمیدونستم داداشمم ترسیدو بهونه درست کرد
جنی: چـ.چی داری میگی
لیسا: جنیی؟
جنی: بـ.بله؟
لیسا: پس تو اونروزا که یهویی غیبت میزد میرفتی خونه ی مینگ یو
جنی: نه نه مـ.من فقط یه بار رفتم
لیسا: داری دروغ میگی
جنی از جاش بلند شد
جنی: خـ.خب دوست پسرمه میخواستم ببینمش
جیسو زد پسه کلش
جیسو: یه وقت به ما خبر ندی
جنی: خب بخدا بی سر صدا خواستم برم هنوز هیچکی نمیدونه باهاش قرار میزارم
ا ت: ینی هنوز فنا و رسانه ها خبر ندارن؟
...
45lik
۱۳۰.۶k
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.