ایدل مورد علاقمpt21
pt21
جنی: نه اگه نگی
ا ت: نه بابا نمیگم مرض ندارم که داداشمو تو درد سر بندازم
جنی: خوبه
ا ت: خب بیخیال
(صدای نوتیف گوشی لیسا)
لیسا سرش کرد تو گوشیش
لیسا: رئیس؟
جنی: چی گفته
لیسا: ...
لیسا: چی؟
جیسو: چی چی؟
لیسا: ماهم تو گرمی دعوتیم
رزی: چیییی؟
لیسا: اره باید اماده بشیم براش
جیسو: واقعا؟
لیسا: اره دیگه رئیس گفته نمیتونه که سرمون کلاه بزاره
جنی: اصن باورم نمیشه
لیسا: خب... خب باید چه اهنگیو اجرا کنیم
جنی: playing with fire خوبه؟
لیسا: نه اون نه
جیسو: عامم خب چی؟
ا ت: how you like that
لیسا: چی؟
ا ت: پیچ پیچی
لیسا: خب نه تو از کجا میدونی
ا ت: من نمیدونم یهث تو ذهنم، اومد دوستم گوشش میده
لیسا: درسته
لیسا: باید هایو لایک دتو بخونیم
لیسا: ایول
ا ت:ممنون*لبخند
یهویی صدای زنگه گوشیم که رو مبل بود اومد
جنی: فکر کنم گوشیه توعه
ا ت: اوهوم
بلند شدمو رفتم گوشیمو برداشتم
ا ت: جیمین؟ شمارش سیوه؟(این همون گوشی ایه که جیمین بهش داد جهت شفاف سازی)
اعصابم از دستش خورد بود جواب دادم
(جیمین: سلام ا ت خوبی
گلومو صاف کردم
ا ت: سلام ممنون خوبم تو چطوری بیشور
جیمین: بیشور؟
ا ت: اره بیشو تو بودی که با اینکه میدونستی قراره بیام پیشه...
حرفمو خوردم
ا ت: با اینکه میدونستی قراره بیام پیشه کیا هیچی بهم نگفتی (اروم میگه)
جیمین: بخدا من خودمم حدس میزدم بعدشم مینگ یو زندم نمیذاشت
ا ت: میدونم با مینگ یو چیکار کنم
جیمین: به هر حال ما داریم میایم لاس وگاس
ا ت: میدونم منتظرم
جیمین: عام چیزه ما بهت نیاز داریم
ا ت: به من؟
جیمین: اره دیگه تو مترجمه مایی دیگه
ا ت: من؟ نه بابا
جیمین: مجبوری باهامون بیای گرمی
ا ت: خب شماهم نمیگفتین میومدم
جیمین: چطور؟
ا ت: بلک پینکم دعوته نمیدونستی؟
جیمین: جدا؟
ا ت: اوهوم
ا ت: شما ها کی حرکت میکنین؟
جیمین: ماتو راه فرودگاهیم اینجا خیلی شلوغه
ا ت: داداشمم میاد؟
جیمین: معلومه که میاد
جیمین: ا ت من باید برم میبینمت
ا ت: میبینمتون)
گوشیو قط کردم انداختم رو مبل
جنی: چی شده ا ت؟
ا ت: هیچی
جیسو: کی بود؟
ا ت: چیز زنگ زده بود داداشم بود
لیسا: با داداشت درمورد داداشت صحبت میکردی؟
ا ت: هوففف خیله خب نه جیمین بود
رزی: عَوو
ا ت: چون مترجمشونم گفت تو گرمی بهمون نیاز داره فقط همین الانم تو فرودگاه بودن واسه همین خودش قط کرد
لیسا: اهان چرا وایستادی بیا صبحانتو بهور میخوایم امروز یکم بگردیم
ا ت: اهان
رفتم سر میز نشستم
««««««««
جنی:ا ت ما امده ی رفتنیماا
ا ت: اومدم اومدم
بلاخره تموم شدمو رفتم پیش جنی
ا ت: بریم؟
سر تا پا انالیزم کرد
جنی: خوشگل شدی
ات: ممنون توهم همینطور
لیسا: تموم شد؟ میتونیم بریم؟
ا ت: ها؟ اره
رفتیمو سواره ون شدیم
ات: خب اول میخوایم بریم کجا؟
جنی: میخوایم خیلی جاها بریم
ات: اها خب راستش اولین باره اومدم وگاس*لبخند
جنی: نگران نباش
عجیب بود داشتم با جنی صحبت میکردم خب اینجوری بود که ازش خوشم اومده بود واسه ی نهار رفتیم یه رستوران بزرگو شیک
««««
غذا مونو سفارش داده بودیمو سره میز منتظر بودیم
ا ت: خیلی جای بزرگیه
رزی: اوهوم
ا ت: ولی خب چرا کسی نیست؟
لیسا: خب اینجایی که ما اومدیم بخش خصوصیه هیچکس نمیتونه بیاد اینجا
ا ت: عاهان
یهو در باز شدو یه اشپز با میزه سرو اومد داخل همه پاشدن منم ازشون تقلید کردم
جیم: خوش اومدید به رستورانمون باعث افتخارمونه که به شما خدمت میکنیم
تعظیم کردیم بهش
لیسا: خیلی ممنونم بابت لطفتون
هممون ازش تشکر کردیم که چند نفری اومدنو میزمونو چیدن
بچه ها مشغول عکس گرفتن شدن
غذا هاشون بوی خیلی خوبی میداد همینطور ظاهره خوبی هم داشتن
جنی: نه اگه نگی
ا ت: نه بابا نمیگم مرض ندارم که داداشمو تو درد سر بندازم
جنی: خوبه
ا ت: خب بیخیال
(صدای نوتیف گوشی لیسا)
لیسا سرش کرد تو گوشیش
لیسا: رئیس؟
جنی: چی گفته
لیسا: ...
لیسا: چی؟
جیسو: چی چی؟
لیسا: ماهم تو گرمی دعوتیم
رزی: چیییی؟
لیسا: اره باید اماده بشیم براش
جیسو: واقعا؟
لیسا: اره دیگه رئیس گفته نمیتونه که سرمون کلاه بزاره
جنی: اصن باورم نمیشه
لیسا: خب... خب باید چه اهنگیو اجرا کنیم
جنی: playing with fire خوبه؟
لیسا: نه اون نه
جیسو: عامم خب چی؟
ا ت: how you like that
لیسا: چی؟
ا ت: پیچ پیچی
لیسا: خب نه تو از کجا میدونی
ا ت: من نمیدونم یهث تو ذهنم، اومد دوستم گوشش میده
لیسا: درسته
لیسا: باید هایو لایک دتو بخونیم
لیسا: ایول
ا ت:ممنون*لبخند
یهویی صدای زنگه گوشیم که رو مبل بود اومد
جنی: فکر کنم گوشیه توعه
ا ت: اوهوم
بلند شدمو رفتم گوشیمو برداشتم
ا ت: جیمین؟ شمارش سیوه؟(این همون گوشی ایه که جیمین بهش داد جهت شفاف سازی)
اعصابم از دستش خورد بود جواب دادم
(جیمین: سلام ا ت خوبی
گلومو صاف کردم
ا ت: سلام ممنون خوبم تو چطوری بیشور
جیمین: بیشور؟
ا ت: اره بیشو تو بودی که با اینکه میدونستی قراره بیام پیشه...
حرفمو خوردم
ا ت: با اینکه میدونستی قراره بیام پیشه کیا هیچی بهم نگفتی (اروم میگه)
جیمین: بخدا من خودمم حدس میزدم بعدشم مینگ یو زندم نمیذاشت
ا ت: میدونم با مینگ یو چیکار کنم
جیمین: به هر حال ما داریم میایم لاس وگاس
ا ت: میدونم منتظرم
جیمین: عام چیزه ما بهت نیاز داریم
ا ت: به من؟
جیمین: اره دیگه تو مترجمه مایی دیگه
ا ت: من؟ نه بابا
جیمین: مجبوری باهامون بیای گرمی
ا ت: خب شماهم نمیگفتین میومدم
جیمین: چطور؟
ا ت: بلک پینکم دعوته نمیدونستی؟
جیمین: جدا؟
ا ت: اوهوم
ا ت: شما ها کی حرکت میکنین؟
جیمین: ماتو راه فرودگاهیم اینجا خیلی شلوغه
ا ت: داداشمم میاد؟
جیمین: معلومه که میاد
جیمین: ا ت من باید برم میبینمت
ا ت: میبینمتون)
گوشیو قط کردم انداختم رو مبل
جنی: چی شده ا ت؟
ا ت: هیچی
جیسو: کی بود؟
ا ت: چیز زنگ زده بود داداشم بود
لیسا: با داداشت درمورد داداشت صحبت میکردی؟
ا ت: هوففف خیله خب نه جیمین بود
رزی: عَوو
ا ت: چون مترجمشونم گفت تو گرمی بهمون نیاز داره فقط همین الانم تو فرودگاه بودن واسه همین خودش قط کرد
لیسا: اهان چرا وایستادی بیا صبحانتو بهور میخوایم امروز یکم بگردیم
ا ت: اهان
رفتم سر میز نشستم
««««««««
جنی:ا ت ما امده ی رفتنیماا
ا ت: اومدم اومدم
بلاخره تموم شدمو رفتم پیش جنی
ا ت: بریم؟
سر تا پا انالیزم کرد
جنی: خوشگل شدی
ات: ممنون توهم همینطور
لیسا: تموم شد؟ میتونیم بریم؟
ا ت: ها؟ اره
رفتیمو سواره ون شدیم
ات: خب اول میخوایم بریم کجا؟
جنی: میخوایم خیلی جاها بریم
ات: اها خب راستش اولین باره اومدم وگاس*لبخند
جنی: نگران نباش
عجیب بود داشتم با جنی صحبت میکردم خب اینجوری بود که ازش خوشم اومده بود واسه ی نهار رفتیم یه رستوران بزرگو شیک
««««
غذا مونو سفارش داده بودیمو سره میز منتظر بودیم
ا ت: خیلی جای بزرگیه
رزی: اوهوم
ا ت: ولی خب چرا کسی نیست؟
لیسا: خب اینجایی که ما اومدیم بخش خصوصیه هیچکس نمیتونه بیاد اینجا
ا ت: عاهان
یهو در باز شدو یه اشپز با میزه سرو اومد داخل همه پاشدن منم ازشون تقلید کردم
جیم: خوش اومدید به رستورانمون باعث افتخارمونه که به شما خدمت میکنیم
تعظیم کردیم بهش
لیسا: خیلی ممنونم بابت لطفتون
هممون ازش تشکر کردیم که چند نفری اومدنو میزمونو چیدن
بچه ها مشغول عکس گرفتن شدن
غذا هاشون بوی خیلی خوبی میداد همینطور ظاهره خوبی هم داشتن
۱۸۰.۰k
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.