چـه شبـها که سـحر کـردم بـدور از روی مه وارت
چـه شبـها که سـحر کـردم بـدور از روی مه وارت
نـدانسـتی چـه بـگذشـته به مـن از هـجر دیدارت
هـزاران آرزو کـردم به پـایـان آیـد ایـن دوری
شــب هـجران سـحـر گــردد ببــیـنم ماه رخسارت
صبـوری تـا بـه کی بـاید تحـمل تا بی کی جـانـا
شکیبایـی بس است اکنون نظـر کـن بر گرفتارت
همـه ایـام مـن پُـر شـد ز هجـر و درد بیـماری
مــرا بیــمار خــود کــرده نـگاه چشـم بیــمارت
تو ای محبوب چشـم و دل بیـا بـا دل تبـانی کـن
رهایـم کن از ایـن بُحران نشـان ده لطف و ایثارت
که شب در امتداداستُ به غمخواری رقیبی نیست
تو غمخواری بکن امشب از این مجنون غمخوارت
غـم هـجرت دل آزاراسـت و دل آزرده از هجرت
دل آزاری مــکن دیــگر مـگـر بـودم دل آزارت
بیـا نیـکی بکـن امشب مـرمت کـن غــم دل را
کـه ایـن نیـکی بـجا مـاند از ایـن دنـیا ز آثـارت
نـدانسـتی چـه بـگذشـته به مـن از هـجر دیدارت
هـزاران آرزو کـردم به پـایـان آیـد ایـن دوری
شــب هـجران سـحـر گــردد ببــیـنم ماه رخسارت
صبـوری تـا بـه کی بـاید تحـمل تا بی کی جـانـا
شکیبایـی بس است اکنون نظـر کـن بر گرفتارت
همـه ایـام مـن پُـر شـد ز هجـر و درد بیـماری
مــرا بیــمار خــود کــرده نـگاه چشـم بیــمارت
تو ای محبوب چشـم و دل بیـا بـا دل تبـانی کـن
رهایـم کن از ایـن بُحران نشـان ده لطف و ایثارت
که شب در امتداداستُ به غمخواری رقیبی نیست
تو غمخواری بکن امشب از این مجنون غمخوارت
غـم هـجرت دل آزاراسـت و دل آزرده از هجرت
دل آزاری مــکن دیــگر مـگـر بـودم دل آزارت
بیـا نیـکی بکـن امشب مـرمت کـن غــم دل را
کـه ایـن نیـکی بـجا مـاند از ایـن دنـیا ز آثـارت
۷.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.