پارت اخر

از زبان ا/ت
۵ ماه بعد
تهیونگ : ا/تت!چطور میتونی با این لباس عروس اینقدر تند بدویی. (لباس عروس ا/ت در صفحه بعد)
برگشتم بهش و زبون درازی کردم
تهیونگ:ای فضول

&=نمیخواید سوار شید الان مراسم شروع میشه

بهترین روز زندگیم بود روزی که منو تهیونگ دیگه پیش همیم و داریم به بهترین شکل ایندهمونو میسازیم .


بعد ۲ سال

تهیونگ:ا/ت جورابای من کو
ا/ت:شششش تازه خوابید
تهیونگ : اوه ببخشید
ا/ت : راستی ته خواستم چیزی نشونت بدم
تهیونگ : چی؟


یه پاکت نامه رو از کشو در اوردم و نشونش دادم
تهیونگ: این...
ا/ت : همون پاکت نامس وقتی برا اولین بار دیدمت
تهیونگ : هنوز بازش نکردی
ا/ت : گلسری که بهم دادیو هنوز دارم
تهیونگ: دیدی که گمش نمیکنی.
ا/ت: بهتره که پاکت نامه هیچ وقت باز نشه .
تهیونگ بلند شد و دستمو گرفت و رفتیم تو حیاط. رفتیم پیش باغچه و پاکتنامه رو اونجا دفن کرد. رو بهم کرد و نزدیکم اومد یکی از دستاشو دور کمرم گزاشت و اون یکی دستش و پشت سرم و بوسیدم منم همراهیش کردم .





خب خوشکلا این هم پارت اخررررر تموم شد😁😆
چطور بود 😁😘
داستان بعدیم درباره جیهوپ هست .😁
و اون هم پر هیجان و کشت کشتار زیاد و کلی اکشن😆😎😤☠👹😱💣💥💥💥💣💫🔫🔫🔫
۴ نفر فالو کنن پارت یک رو میزارم😁😆
دیدگاه ها (۱۰)

پارت ۱

پارت۲

ایدلا و فن‌ها تیکه‌ای از وجود همن

پارت ۱۵

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

دو رقیب عشقیپارت ۱از زبان ا/ت:زنگ خورد، کتاب هام رو جمع کردم...

love Between the Tides²¹ا/ت: مامان میخوام با گوگولی بازی کنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط