پارت هیجدهم
#پارت_هیجدهم
(اگه میخونی و دنبال میکنی یه قلب بزار)
پشت سرش راه افتادم و دوباره سوار ماشین شدیم که من عقب نشستم.با عصا راه رفتن سخت بود.درسته فقط تا پایین زانو بود ولی...نفسشو صدادار بیرون داد و زیر لب گفت
_چه پرروعم هست
جوابشو ندادمو به بیرون خیره شدم.فک کنم شمال باشیم چون هوا بدجوری شرجی بود.تازه زود به زود بارون میومد.
حدود بیس دقه تو ماشین بودیم که جلوی یه ویلا نگه داشت.یه ویلای رو به دریا..
پیاده شدیم که درخشش چیزی توجهمو جلب کرد.سرمو برگردوندم که ببینم چیه که با حرف کیان به طرفش برگشتم
_ببین...راستی تو اسمتم یادت نیس؟
سرمو پایین انداختم و چیزی نگفتم
_خب حالا عیب نداره...الان رفتیم بالا مامانمم هس
_خب؟
با تاسف سرشو تکون داد و جلو تر به راه افتاد
_هیچی...بریم
شونه ای بالا انداختم و پشت سرش به راه افتادم.چشمم به حیاط افتاد و چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم.پر از گل های عجیب و غریب.بعضی هاش مثل همون گل رز رگهذهای نقره ای داشتنو ساقه تماما نقره ای.بعضی هر گلبرگش به یه رنگ بود.بعضیا هم انگار گلبرگ های نامرئی داشتن.خیلی زیبا بود
درو باز کرد و کنار ایستاد
_بفرمایید
از احترامش خندم گرفت که گفت
_چیه بم نمیاد؟
_زیاد نه
تو گلو خندید و ازم جلو زد.یهو داد زد
_ماماااااااااان
هینی کشیدم که باز خندید و از پله ها بالا رفت.نگاهی به اطراف انداختم.یه ویلای شیک و مدرن بود.وسایلاش هم خیلی با سلیقه چیده شده بود.
داشتم به تابلو ها نگاه میکردم که دختربچه ای از آشپزخونه بیرون اومد.موهای طلایی و چشمای طوسی.خیلی زیبا بود.یه تل زرد هم روی موهش بود.در حالی که با خرس تو دستش بازی میکرد جلوم ایستاد
_سلام
کمی خم شدم تا هم قدش بشم
_سلام خانوم خشگله...شما چقد نازی...اسمت چیه وروجک؟
_من وروجت نیستم...رزمهرم...شما تی هستی؟
از شیطنتش خندم گرفته بود.سرشو کج کرد و با لحن کنجکاوی گفت
_ع ع ع بالاخره این دایی ما ازتواج ترد؟...شما به تیه داییم عاشق شدی؟...
دستاشو بغل کرد و گفت
_من ته فک نمی تردم تسی با داییم ازتواج تنه...
سرشو به طرفین تکون داد و با تاسف گفت
_لسما بدبخ شتی
در برابر حرفای اون دختر کوچولو نمی تونستم چیزی بگم فقط دلمو گرفته بودمو تقریبا پخش زمین شده بودم از خنده
_شما باز حرف زدی رزمهر خانوم نامرد؟
کیان بود که از پله ها میومد پایین..پشت سر من وایستاد و دوباره داد زد
_روژاااااااااان...بیا این بچتو جم کن آبرومونو برد
_مده دوروگ میدم؟
(اگه میخونی و دنبال میکنی یه قلب بزار)
پشت سرش راه افتادم و دوباره سوار ماشین شدیم که من عقب نشستم.با عصا راه رفتن سخت بود.درسته فقط تا پایین زانو بود ولی...نفسشو صدادار بیرون داد و زیر لب گفت
_چه پرروعم هست
جوابشو ندادمو به بیرون خیره شدم.فک کنم شمال باشیم چون هوا بدجوری شرجی بود.تازه زود به زود بارون میومد.
حدود بیس دقه تو ماشین بودیم که جلوی یه ویلا نگه داشت.یه ویلای رو به دریا..
پیاده شدیم که درخشش چیزی توجهمو جلب کرد.سرمو برگردوندم که ببینم چیه که با حرف کیان به طرفش برگشتم
_ببین...راستی تو اسمتم یادت نیس؟
سرمو پایین انداختم و چیزی نگفتم
_خب حالا عیب نداره...الان رفتیم بالا مامانمم هس
_خب؟
با تاسف سرشو تکون داد و جلو تر به راه افتاد
_هیچی...بریم
شونه ای بالا انداختم و پشت سرش به راه افتادم.چشمم به حیاط افتاد و چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم.پر از گل های عجیب و غریب.بعضی هاش مثل همون گل رز رگهذهای نقره ای داشتنو ساقه تماما نقره ای.بعضی هر گلبرگش به یه رنگ بود.بعضیا هم انگار گلبرگ های نامرئی داشتن.خیلی زیبا بود
درو باز کرد و کنار ایستاد
_بفرمایید
از احترامش خندم گرفت که گفت
_چیه بم نمیاد؟
_زیاد نه
تو گلو خندید و ازم جلو زد.یهو داد زد
_ماماااااااااان
هینی کشیدم که باز خندید و از پله ها بالا رفت.نگاهی به اطراف انداختم.یه ویلای شیک و مدرن بود.وسایلاش هم خیلی با سلیقه چیده شده بود.
داشتم به تابلو ها نگاه میکردم که دختربچه ای از آشپزخونه بیرون اومد.موهای طلایی و چشمای طوسی.خیلی زیبا بود.یه تل زرد هم روی موهش بود.در حالی که با خرس تو دستش بازی میکرد جلوم ایستاد
_سلام
کمی خم شدم تا هم قدش بشم
_سلام خانوم خشگله...شما چقد نازی...اسمت چیه وروجک؟
_من وروجت نیستم...رزمهرم...شما تی هستی؟
از شیطنتش خندم گرفته بود.سرشو کج کرد و با لحن کنجکاوی گفت
_ع ع ع بالاخره این دایی ما ازتواج ترد؟...شما به تیه داییم عاشق شدی؟...
دستاشو بغل کرد و گفت
_من ته فک نمی تردم تسی با داییم ازتواج تنه...
سرشو به طرفین تکون داد و با تاسف گفت
_لسما بدبخ شتی
در برابر حرفای اون دختر کوچولو نمی تونستم چیزی بگم فقط دلمو گرفته بودمو تقریبا پخش زمین شده بودم از خنده
_شما باز حرف زدی رزمهر خانوم نامرد؟
کیان بود که از پله ها میومد پایین..پشت سر من وایستاد و دوباره داد زد
_روژاااااااااان...بیا این بچتو جم کن آبرومونو برد
_مده دوروگ میدم؟
۹۵۴
۰۲ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.