عشق به توان۷
عشق به توان۷
ویو ات
داخل این چند روز که اومدم پیش اعضا اصلا به جین اهمیت ندادم ولی برام خیلی سخته مخصوصا وقتی اون دختره جلوی همه باهاش کیس میره قلبم آتیش میگیره........
تق تق(صدای دره)
.بله
جیمین:میتونم بیام داخل
.آره آره بیا
جیمین اومد داخل و نشست روی تختم دستمو گرفت و گفت
جیمین:ببین ات من خیلی وقته میخوام یه چیزی رو بهت بگم ولی هر کاری کردم نتونستم بگم انقدر دست دست کردم که تو رفتی ایران دیگه دلم نمیخواد اون اتفاق بیوفته ات من.....من...من دوست دارم
تا این کلمه از دهن جیمین اومد بیرون در اتاق باز شد و حین اومد داخل
ویو جین
داشتم میرفتم با ات حرف بزنم و واقعیت و بهش بگم که صدای جیمینو شنیدم
جیمین:ببین ات من خیلی وقته میخوام یه چیزی رو بهت بگم ولی هر کاری کردم نتونستم بگم انقدر دست دست کردم که تو رفتی ایران دیگه دلم نمیخواد اون اتفاق بیوفته ات من......من.....من دوست دارم
دیگه اختیارم دست خودم نبود درو باز کردم و داد زدم
جین:تو چی گفتییییی چطور دلت اومد این حرفو بزنی من احمق که مثل بدبختا بعد رفتن ات پیش تو عر زدم و گریه کردم گفتم چقدر دوسش دارم و به خاطر یه اتفاق از دستش دادم وای تو بازم اومدی بهش گفتی دوسش داری هاااااا (باداد)
جیمین:چرا تو انقدر خود خواهی اون دختر بدبخت تورو دوست داره تو با اون رابطه داشتی من خیلی فکر کردم که این حرفو به ات بزنم یانه به تو فکر کردم نه تنها به تو به هر هفتامون فکر کردم که عاشق ات شدیم میدونی چیههه ها میدونی چند بار به خاطر شما۶ نفر خواستم بکشم کنار ولی نمیشدددددد من عاشق اتمممم اینو قبول کن دو دوست دختر داری(باداد)
یعنی کل اعضا از ات خوششون میاد چطور ممکنه باصدای اون هرزه برگشتم و......
ویو ات
داخل این چند روز که اومدم پیش اعضا اصلا به جین اهمیت ندادم ولی برام خیلی سخته مخصوصا وقتی اون دختره جلوی همه باهاش کیس میره قلبم آتیش میگیره........
تق تق(صدای دره)
.بله
جیمین:میتونم بیام داخل
.آره آره بیا
جیمین اومد داخل و نشست روی تختم دستمو گرفت و گفت
جیمین:ببین ات من خیلی وقته میخوام یه چیزی رو بهت بگم ولی هر کاری کردم نتونستم بگم انقدر دست دست کردم که تو رفتی ایران دیگه دلم نمیخواد اون اتفاق بیوفته ات من.....من...من دوست دارم
تا این کلمه از دهن جیمین اومد بیرون در اتاق باز شد و حین اومد داخل
ویو جین
داشتم میرفتم با ات حرف بزنم و واقعیت و بهش بگم که صدای جیمینو شنیدم
جیمین:ببین ات من خیلی وقته میخوام یه چیزی رو بهت بگم ولی هر کاری کردم نتونستم بگم انقدر دست دست کردم که تو رفتی ایران دیگه دلم نمیخواد اون اتفاق بیوفته ات من......من.....من دوست دارم
دیگه اختیارم دست خودم نبود درو باز کردم و داد زدم
جین:تو چی گفتییییی چطور دلت اومد این حرفو بزنی من احمق که مثل بدبختا بعد رفتن ات پیش تو عر زدم و گریه کردم گفتم چقدر دوسش دارم و به خاطر یه اتفاق از دستش دادم وای تو بازم اومدی بهش گفتی دوسش داری هاااااا (باداد)
جیمین:چرا تو انقدر خود خواهی اون دختر بدبخت تورو دوست داره تو با اون رابطه داشتی من خیلی فکر کردم که این حرفو به ات بزنم یانه به تو فکر کردم نه تنها به تو به هر هفتامون فکر کردم که عاشق ات شدیم میدونی چیههه ها میدونی چند بار به خاطر شما۶ نفر خواستم بکشم کنار ولی نمیشدددددد من عاشق اتمممم اینو قبول کن دو دوست دختر داری(باداد)
یعنی کل اعضا از ات خوششون میاد چطور ممکنه باصدای اون هرزه برگشتم و......
۱۰.۳k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.