فیک تهیونگ پارت 19
فیک تهیونگ پارت 19
پشت سر تهیونگ وارد اتاق شدم و با دیدن اتاقم لبخنده مصنوعی زدم ک تهیونگ گفت
ته:ام بهتر نیست من برم پایین منتظد باشم تا وسایل تو جمع کنی و بیای
میسو:خب ممنون درک میکنی
تهیونگ رفت بیرون و ساک کوچیکمو از کمد در اوردم هرچی ک نیاز داشتم و توش جا دادم و از اتاق خارج شدم و تا جلوی در رفتم ک مامانم داد زد
مامان:برای ناهار میموندین
میسو:ن میخام پیش تهیونگ باشم
مامان:خو گفتم میموندین من ک نمیدوزدمش
میسو:مخام تنها باشم باهاش
مامان:دختر پرو میخای چ غلطی کنی باش
میسو:نترس تا ی هفته هیچکار نمی کنیم
مامان:ن اتفاقا بیا هفته دیگه ام انجام بده
میسو:بسه مامان تیکه ننداز بای باهات در تماسم
بدون معطل شدن از جوابش از خونه خارج شدم ک تهیونگ و دیدم ک تو ماشین نشسته تا من و دید سریع از ماشین خارج شد و سمتم اومد و ساک و از دستم قاپید و گفت
تهیونگ:چرا چیزای سنگین بر میداری بیب تو وضعیت جسمیت خوب نیست
میسو:ن خوبه حالم بریم
ته:باشه بریم
ب سمت ماشین رفتیم و وسایل و تو صندوق عقب گذاشت و اومد نشست ماشین و روشن کردو حرکت کرد توی راه بودیم ک گفت
ته:ناهار چی میخام من دست پخت انچنانی ندارم بهتره بریم ی رستورانی چیزی غذا بخوریم
میسو:اره فکر خوبیه
توی راه بودیم ک جلوی رستوران نگه داشت و گفت
ته:بریم
توعم بعد پیاده شدنش پیاده شدی و وارد رستودان شدید و غذای مورد علاقت و سفارش دادی (عکس مزارم)
باهام خوردین دوباره سوار ماشین شدیدو ب سمت خونه ته حرکت کردین
بعد از چند دقیقه رسیدید ب خونه خیلی خونه ی بزرگی و خوبی داشت وارد خونه شودید ک تهیونگ گفت
تهیونگ:ببیبی کیوت بیا تا بهت اتاقم و نشون بدم
دنبالش وارد اتاق شدی و از دیدن .....
پشت سر تهیونگ وارد اتاق شدم و با دیدن اتاقم لبخنده مصنوعی زدم ک تهیونگ گفت
ته:ام بهتر نیست من برم پایین منتظد باشم تا وسایل تو جمع کنی و بیای
میسو:خب ممنون درک میکنی
تهیونگ رفت بیرون و ساک کوچیکمو از کمد در اوردم هرچی ک نیاز داشتم و توش جا دادم و از اتاق خارج شدم و تا جلوی در رفتم ک مامانم داد زد
مامان:برای ناهار میموندین
میسو:ن میخام پیش تهیونگ باشم
مامان:خو گفتم میموندین من ک نمیدوزدمش
میسو:مخام تنها باشم باهاش
مامان:دختر پرو میخای چ غلطی کنی باش
میسو:نترس تا ی هفته هیچکار نمی کنیم
مامان:ن اتفاقا بیا هفته دیگه ام انجام بده
میسو:بسه مامان تیکه ننداز بای باهات در تماسم
بدون معطل شدن از جوابش از خونه خارج شدم ک تهیونگ و دیدم ک تو ماشین نشسته تا من و دید سریع از ماشین خارج شد و سمتم اومد و ساک و از دستم قاپید و گفت
تهیونگ:چرا چیزای سنگین بر میداری بیب تو وضعیت جسمیت خوب نیست
میسو:ن خوبه حالم بریم
ته:باشه بریم
ب سمت ماشین رفتیم و وسایل و تو صندوق عقب گذاشت و اومد نشست ماشین و روشن کردو حرکت کرد توی راه بودیم ک گفت
ته:ناهار چی میخام من دست پخت انچنانی ندارم بهتره بریم ی رستورانی چیزی غذا بخوریم
میسو:اره فکر خوبیه
توی راه بودیم ک جلوی رستوران نگه داشت و گفت
ته:بریم
توعم بعد پیاده شدنش پیاده شدی و وارد رستودان شدید و غذای مورد علاقت و سفارش دادی (عکس مزارم)
باهام خوردین دوباره سوار ماشین شدیدو ب سمت خونه ته حرکت کردین
بعد از چند دقیقه رسیدید ب خونه خیلی خونه ی بزرگی و خوبی داشت وارد خونه شودید ک تهیونگ گفت
تهیونگ:ببیبی کیوت بیا تا بهت اتاقم و نشون بدم
دنبالش وارد اتاق شدی و از دیدن .....
۴۴.۰k
۱۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.