فیک تهیونگ پارت 20
فیک تهیونگ پارت 20
دنبالش وارد اتاق شدم از دیدن تخت دو نفره تعجب کردم و خواستم جوری رفتار کنم ک من و دست کم نگیره خیلی ذوق داشت از چهرش معلوم بود برگشتم سمتش و چشام و ریز کردم و با ی لبخند و گفتم
میسو: اوه میبینم ک تخت دو نفره داری لابد قبل منم با یکی بودی هوم
لبخندش ماسید و گفت
تهیونگ:چی میگی چرا اینجوری میکنی
میسو:داری سوالم و با سوال جواب میدی هااا
جدی شدم و اعصبانی
تهیونگ:امم سوالت چی بود:*)
صدام رفت بالا و گفتم
میسو:چرا تخت دو نفره تو ک ی نفری
تهیونگ ی خنده کوچولو زد و گفت
تهیونگ:چس کیتن من برا این عصبانیه خب
میسو:ادامه بده
تهیونگ:خب من گفتم بیارن اینجا وقتی تو در خواستم و قبول کردی خیلی خوشحال شدم....
داشت حرف میزد و ب سمت تخت اشاره کرد ک بشینیم دوتامون روی تخت نشستیم و گفتم
میسو:میگفتی
تهیونگ:بعد ک قبول کردی اون اتفاق برات افتاد و من رفتم فروشگاه تو قبول کردی پیشم بمونی من زنگ زدم تخت دو نفره بیارن ک برا مون سخت نباشه فقط یچیزی
میسو:هوم!!جانم
تهیونگ:امم الان ک عادت ماهیانه شدی من میترسم پیشت بخابم
یکم دل خور شدی و به سینش با مشت زدی ک افتاد رو تخت و منم روش خیمه زدم و گفتم
میسو:نترس من تو اینچزا خیلی تمیز کارم حالا ولش تهیونگ
تهیونگ:اوف جونم بیبی فدای تهیونگ گفتنت
یکم خجالت کشیدم ولی ب رو خودم نیاوردم و گفتم
میسو:درد دارم حالم خوب نیست یکاری کن
ی دفعه هول شد و دستام گرفت و جامون عوض شد و بغلم کرد درست گذاشتتم روی تخت بالشت و تنظیم کرد ک گفتم
میسو:اونقدرام ک تو هول شدی وضع خراب نی
تهیونگ:بیبی من تو باید مراقب سلامتیت باشی مخصوصا وقتی خونریزی داری واسه مادر شدنت تائثیر داره خب پ هرچی میگم گوش کن
میسو:باشع پتو رو روم کشید و رفت بیرون اتاق
دنبالش وارد اتاق شدم از دیدن تخت دو نفره تعجب کردم و خواستم جوری رفتار کنم ک من و دست کم نگیره خیلی ذوق داشت از چهرش معلوم بود برگشتم سمتش و چشام و ریز کردم و با ی لبخند و گفتم
میسو: اوه میبینم ک تخت دو نفره داری لابد قبل منم با یکی بودی هوم
لبخندش ماسید و گفت
تهیونگ:چی میگی چرا اینجوری میکنی
میسو:داری سوالم و با سوال جواب میدی هااا
جدی شدم و اعصبانی
تهیونگ:امم سوالت چی بود:*)
صدام رفت بالا و گفتم
میسو:چرا تخت دو نفره تو ک ی نفری
تهیونگ ی خنده کوچولو زد و گفت
تهیونگ:چس کیتن من برا این عصبانیه خب
میسو:ادامه بده
تهیونگ:خب من گفتم بیارن اینجا وقتی تو در خواستم و قبول کردی خیلی خوشحال شدم....
داشت حرف میزد و ب سمت تخت اشاره کرد ک بشینیم دوتامون روی تخت نشستیم و گفتم
میسو:میگفتی
تهیونگ:بعد ک قبول کردی اون اتفاق برات افتاد و من رفتم فروشگاه تو قبول کردی پیشم بمونی من زنگ زدم تخت دو نفره بیارن ک برا مون سخت نباشه فقط یچیزی
میسو:هوم!!جانم
تهیونگ:امم الان ک عادت ماهیانه شدی من میترسم پیشت بخابم
یکم دل خور شدی و به سینش با مشت زدی ک افتاد رو تخت و منم روش خیمه زدم و گفتم
میسو:نترس من تو اینچزا خیلی تمیز کارم حالا ولش تهیونگ
تهیونگ:اوف جونم بیبی فدای تهیونگ گفتنت
یکم خجالت کشیدم ولی ب رو خودم نیاوردم و گفتم
میسو:درد دارم حالم خوب نیست یکاری کن
ی دفعه هول شد و دستام گرفت و جامون عوض شد و بغلم کرد درست گذاشتتم روی تخت بالشت و تنظیم کرد ک گفتم
میسو:اونقدرام ک تو هول شدی وضع خراب نی
تهیونگ:بیبی من تو باید مراقب سلامتیت باشی مخصوصا وقتی خونریزی داری واسه مادر شدنت تائثیر داره خب پ هرچی میگم گوش کن
میسو:باشع پتو رو روم کشید و رفت بیرون اتاق
۴۸.۵k
۱۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.