هرکه سوز جگرواشک روانش دادند

هرکه سوز جگرواشک روانش دادند

برسرکوی مناجات امانش دادند



آنکه گردید نظرکرده صاحب نظران

جلوه حضرت معشوق نشانش دادند



دیده ای راکه مطهر شده با اشک سحر

جام وصلی زسبوی رمضانش دادند



آن دلی راکه عیارش به دعا خالص شد

نیمه شب وقت مناجات زبانش دادند



زیرو رو میکند عالم نفس آن واعظ

که ز انفاس علی فن بیانش دادند



بنده ای که شده تسلیم به تقدیر خدا

هرچه دادند به ابرار همانش دادند



باغ آن سینه که شد زنده به باریدن اشک

سبزی عشق به اوقات خزانش دادند



نوکری را که ملقب شده بر نام حسین
دم مرگ جایی از کرببلایش دادند
دیدگاه ها (۳)

چهار حکایت کوتاه>از کاسبی پرسیدند:چگونه در این کوچه پرت و بی...

پدر کودک رو بغل کرد و تو آغوش گرفت.کودک هم می خواست پدر رو ب...

گاهی نفس به سینه ی من تنگ میشوداخر دلم برای حرم تنگ می شودبع...

•*• یه طرفه به قاضی رفتن ممنوع •*• . . . . . در محله ای مَرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط