تک پارتی شوگا (درخواستی)
تک پارتی شوگا (درخواستی)
(بچه ها یه چیز قبل شروع فیک بگم من این فیکو الان برای بار پنجمه دارم مینویسم چون میخوام یه انگشتمو اضافی حرکت بدم سریع همش پاک میشه درک کنین چون الان اعصابم خیلی خورده)
ویو ا.ت
دوباره با اون بی احساس دعوام شد تتییکک (صدای بشکن) اها برای طلافی یه فکری سرم زد بدون اجازه و قایمکی میرم خرید همینه یوووهووو
ویو یونگی
عععهههه دوباره کار کار کار خسته شدم دبگه برام اعصابو روان نزاشتن که شرکت از این ور ا.ت از اون ور وایی خدا میدونه دوباره برای طلافی میخواد چیکار کنه هوووففف
شب شد و یونگی رفت خونه
یونگی:ا.ت....ا.ت بعد یک ربع جوابی نشنید سریع با ترس و لرزی شدید به سمت در اتاق ا.ت رفت وقتی درو باز کرد کسی رو ندید کل خونه رو دنبال دخترک گشت ولی نبود به سراغ نگهبان ها رفت ولی از اونها هم جوابی نشنید پسرک خسته و کلافه روی کاناپه نشست و هووفففیییی کشید پسرک حالا باید چیکار میکرد ؟کجای اون شهر بزرگ دنبال دخترک میگشت ؟او حتی با اینکه مافیا بود کسی حاضر کمک به او نبود یهو گوشی یونگی زنگ خورد اسم ا.ت روی صفه ی گوشی بود سریع جواب داد: ا.ت...ا.ت حالت خوبی ....ا.ت
؟:ببین پسر جون اگه میخوای این مورچه رو ول کنم باید تمام هویت مافیاایت رو به نام من بکنی فهمیدی ؟صدای ناله ی ا.ت به گوش میرسید که پسرک گفت :قبوله قبوله فقط ...فقط همسرمو بهم برگردون باشه الان همشو برای تو میکنم ادرس بفرست
مجنون قصمون باسرعت به دنبال لیلی خودش رفت و اون رو در اغوشش گرفت و بوسید.
ویو ا.ت
الان یک ساله از اون قضیه میگذره و دیگع یونگی مافیا نیست تازه من الان باردارهم هستم یه دختر نازلی و ما الان یه زندگی خیلی خوب داریم
پایان 🤗
(بچه ها یه چیز قبل شروع فیک بگم من این فیکو الان برای بار پنجمه دارم مینویسم چون میخوام یه انگشتمو اضافی حرکت بدم سریع همش پاک میشه درک کنین چون الان اعصابم خیلی خورده)
ویو ا.ت
دوباره با اون بی احساس دعوام شد تتییکک (صدای بشکن) اها برای طلافی یه فکری سرم زد بدون اجازه و قایمکی میرم خرید همینه یوووهووو
ویو یونگی
عععهههه دوباره کار کار کار خسته شدم دبگه برام اعصابو روان نزاشتن که شرکت از این ور ا.ت از اون ور وایی خدا میدونه دوباره برای طلافی میخواد چیکار کنه هوووففف
شب شد و یونگی رفت خونه
یونگی:ا.ت....ا.ت بعد یک ربع جوابی نشنید سریع با ترس و لرزی شدید به سمت در اتاق ا.ت رفت وقتی درو باز کرد کسی رو ندید کل خونه رو دنبال دخترک گشت ولی نبود به سراغ نگهبان ها رفت ولی از اونها هم جوابی نشنید پسرک خسته و کلافه روی کاناپه نشست و هووفففیییی کشید پسرک حالا باید چیکار میکرد ؟کجای اون شهر بزرگ دنبال دخترک میگشت ؟او حتی با اینکه مافیا بود کسی حاضر کمک به او نبود یهو گوشی یونگی زنگ خورد اسم ا.ت روی صفه ی گوشی بود سریع جواب داد: ا.ت...ا.ت حالت خوبی ....ا.ت
؟:ببین پسر جون اگه میخوای این مورچه رو ول کنم باید تمام هویت مافیاایت رو به نام من بکنی فهمیدی ؟صدای ناله ی ا.ت به گوش میرسید که پسرک گفت :قبوله قبوله فقط ...فقط همسرمو بهم برگردون باشه الان همشو برای تو میکنم ادرس بفرست
مجنون قصمون باسرعت به دنبال لیلی خودش رفت و اون رو در اغوشش گرفت و بوسید.
ویو ا.ت
الان یک ساله از اون قضیه میگذره و دیگع یونگی مافیا نیست تازه من الان باردارهم هستم یه دختر نازلی و ما الان یه زندگی خیلی خوب داریم
پایان 🤗
۹.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.