مزاحــم شما شدممیـ دانــم !تنها چـــراغ را روشن میـ کنمگلها را در گلدان میـ گذارمپنجــره را باز میـ کنمو بعــد میـ روم ..." آنـتوان دو سنت اگــ ـزوپری "