زندگی رویایی: پارت ۴۶
ویوکوک:
هنو نرفته بودیم پارتی داشتم ا.ت رو اذیت میکردم که بهم زنگ زدن اینا بادیگاردای بودن که گذاشته بودم برا فلیکس من نامه اي که برا ا.ت فرستاده بودن رو خوندم ولی ا.ت نمیدونه
نامه:
Hi Baby (سلام بیب)
شناختی امروز خودت رو حسابی خوشکل کن امید وارم که امروز بتونم باهات س..ک..س کنم...امیدوارم از این نامه چیزی یه دوس پسر عزیزت نگی چون سالم نمیمونه میل خودته اگه جون دوس پسرت برات مهمه چیزی نباید بو ببره اگه بویی از این ماجرا ببره اخر عمرشه
(*فلیکسخبرندارهکوکمافیان)
پایان نامه
هه پسره از خود راضی..
بادیگار زنگ زد و گفت که فلیکس اینجان هه پسره از خود راضی
ویو بعد اتفاقای پارت قبلی:ویوکوک:
ا.ت آمد پایین خوشکل شده بود آمد پیشم خوبه حرفی که بهش گفتم رو یادشه ...ایداو ا.ت کلافه بودن حق دارن اینگار واقعاً امدیم فاتحه ...تهیونگ از حالم پرسید منم با نگاه بهش فهموندم الان بیخیال باشه برا بعد
ا.ت با حالتی کامل مظلوم نگاهم کرد
+کوک...لطفا چی شده
بغلش کردم و لباش رو کوتاه بوسید
÷اهه اهه آخه جلوی ما اوپا
به حرفش توجهی نکردم به ا.ت نگاه کردم عین لبو شده بود خندیدم
÷ا.ت پاشو بیا برقصیم
ا.ت نگاهی بهم کرد من منظورش رو گرفتم ازم اجازه میخواست...نمیخواستم بره ولی نباید اینقدر بهش سخت بگیریم ...با سر تأکید کردم بلند شد و رفت برگشتم سمت ته
=افتادی تو دام عاشقی نفهمیدی نفهمیدی...پسر تو حواست حداقل به اطرافت باشه بعد دختر مردم رو ببوس
-دختر مردم نیست دختر منه!
=اووو پسر...حالا بگو چیشده
-فلیکس اینجان
=..چیییی(داد)
-هویی پسر آروم باش ترمز نگیر یهو
=اوک اوک تعریف کن
-(ماجرا رو تعریف کرد)
ویوا.ت:
منو ایدا وسط میرقصیدیم ایدا منو کشید سمت الکل وشرابا بهم نگاه کرد و گف
÷بیا یه شات بخوریم
+نه نه به کوک گفتم دیگه نمیخورم
÷اهه دختر با یه شات که چیزی نمیشه
+نمیدونم
÷بیا دیگه بیخیال داداشم
با کمی طردید برداشتم و منو ایدا به سلامتی هم لیوانامون رو زدیم به هم تا امید بخوریم لیوان از دستمون کشیده شد ایدا تا آمد فحش بده ساکت شد نگامو بالا دادم که اینا...
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.