part9
part9
ا.ت ویو بعد از مهمونی
مهمونی تموم همه رفته بودن فقط منو اعضا
ارباب بودیم دوست های ارباب رفتن خوابیدن منم خواستم برم که یکی دستم و گرفت
یونگی: کجا مگه بهت نگفتم حق نداری داخل مهمونی باشی (عصبی)
ا.ت: م من خودم نخواستم
یونگی: باید تنبیه بشی البته یه تنبیه خوب برات در نظر گرفتم(پوزخند).
یونگی ویو
گرفتمش بغل و بردمش به سمت اتاقم و دروقفل کردم پرتش کردم رو تخت و روش خیمه زدم شروع کردم به در آوردن لباسم(ذهنتون و به کار بندازید)
ا.ت ویو فردا صبح
با دل درد شدیدی از خواب بلند شدم یاد اتفاق دیشب افتادم خواستم برم که ارباب دستمو گرفت و انداختم تو بغل خودش
یونگی: تکون نخور
یکمی بیشتر تقلا کردم که دستش و شل کرد و گذاشت برم لباسام و پوشیدم رفتم تو اتاقم پسره ی الدنگ بیب بیب تر بیب تر تر دختر بودنمو ازم گرفت رفتم صبحونه درست کنم که اعضا اومدن
جونگ کوک: صبح بخیر
ا.ت: علیک
میز و چیدم و اعضا نشستن و ارباب اومد تا منو دید یه پوزخند زد
ا.ت: سلام
یونگی(پوزخند)
ا.ت: کوفت (آروم)
جونگ کوک: ا.ت چرا نمیشینی
یونگی: برو به کارت برس
جونگ کوک: ا.ت بشین
یونگی: ا.ت مپاموال منه پس من هرچی بهش دستور بدم و انجام میده(پوزخند) حالا هم برو عمارت و تمیز کنم
ا.ت: چ چشم
ا.ت ویو
رفتم عمارت و تمیز کردم
عمارت خیلی بزرگه تمیز کردنش سه ساعت طول میکشه بعد از تمیز کردن خواستم برم استراحت کنم که زنگ عمارت خورد رفتم درو باز کردم که یه زن و مرد که بهشون میخورد ۵۰ ساله باشن اومدن و یه دختر که آرایش غلیظ کرده بود باهاشون بود
(خاله شوگا علامتش* شوهر خاله شوگا علامتش& دختر خاله شوگا^)
*:شوگا هستش
ا.ت شوگا کیه
جونگ کوک: منظورش یونگی
^:این دختره کیه
ا.ت: من خد...
جونگ کوک: دوست دخترمه (ای خدااا به ماهم یکی از اینا بده)
&:اجازه هست بیام تو یا میخواین سر پا وایسیم
جونگ کوک : بفرمایین
شوگا ویو
داشتیم با اعضا فیلم میدیدیم که جونگکوک رفت و بعد چند دقیقه اومدن اونم با دختر خالم و خاله شوهر خالم ایششششش ازشون خوشم نمیاد
^:ددی سلام(پرید بغل شوگا)
شوگا: سلام(سرد)
*: چقدر بزرگ شدی پسرم
شوگا: من پسر شما نیستم
&:ول کن شوگا چرا لج میکنی
شوگا: هیچی
^: جونگ کوک هم از سینگلی در اومد شوگا تو نمیخوای دوست دختر پیدا کنی(با عشوه)
شوگا: جون...
جونگ کوک: آره دیگه مگه نه ا.ت شوگا هم باید دوست دختر پیدا کنه
شوگا:این الان به خالم اینا گفته ا.ت دوست دخترشه پوففف(تو دلش)
لایک:۲۰
ا.ت ویو بعد از مهمونی
مهمونی تموم همه رفته بودن فقط منو اعضا
ارباب بودیم دوست های ارباب رفتن خوابیدن منم خواستم برم که یکی دستم و گرفت
یونگی: کجا مگه بهت نگفتم حق نداری داخل مهمونی باشی (عصبی)
ا.ت: م من خودم نخواستم
یونگی: باید تنبیه بشی البته یه تنبیه خوب برات در نظر گرفتم(پوزخند).
یونگی ویو
گرفتمش بغل و بردمش به سمت اتاقم و دروقفل کردم پرتش کردم رو تخت و روش خیمه زدم شروع کردم به در آوردن لباسم(ذهنتون و به کار بندازید)
ا.ت ویو فردا صبح
با دل درد شدیدی از خواب بلند شدم یاد اتفاق دیشب افتادم خواستم برم که ارباب دستمو گرفت و انداختم تو بغل خودش
یونگی: تکون نخور
یکمی بیشتر تقلا کردم که دستش و شل کرد و گذاشت برم لباسام و پوشیدم رفتم تو اتاقم پسره ی الدنگ بیب بیب تر بیب تر تر دختر بودنمو ازم گرفت رفتم صبحونه درست کنم که اعضا اومدن
جونگ کوک: صبح بخیر
ا.ت: علیک
میز و چیدم و اعضا نشستن و ارباب اومد تا منو دید یه پوزخند زد
ا.ت: سلام
یونگی(پوزخند)
ا.ت: کوفت (آروم)
جونگ کوک: ا.ت چرا نمیشینی
یونگی: برو به کارت برس
جونگ کوک: ا.ت بشین
یونگی: ا.ت مپاموال منه پس من هرچی بهش دستور بدم و انجام میده(پوزخند) حالا هم برو عمارت و تمیز کنم
ا.ت: چ چشم
ا.ت ویو
رفتم عمارت و تمیز کردم
عمارت خیلی بزرگه تمیز کردنش سه ساعت طول میکشه بعد از تمیز کردن خواستم برم استراحت کنم که زنگ عمارت خورد رفتم درو باز کردم که یه زن و مرد که بهشون میخورد ۵۰ ساله باشن اومدن و یه دختر که آرایش غلیظ کرده بود باهاشون بود
(خاله شوگا علامتش* شوهر خاله شوگا علامتش& دختر خاله شوگا^)
*:شوگا هستش
ا.ت شوگا کیه
جونگ کوک: منظورش یونگی
^:این دختره کیه
ا.ت: من خد...
جونگ کوک: دوست دخترمه (ای خدااا به ماهم یکی از اینا بده)
&:اجازه هست بیام تو یا میخواین سر پا وایسیم
جونگ کوک : بفرمایین
شوگا ویو
داشتیم با اعضا فیلم میدیدیم که جونگکوک رفت و بعد چند دقیقه اومدن اونم با دختر خالم و خاله شوهر خالم ایششششش ازشون خوشم نمیاد
^:ددی سلام(پرید بغل شوگا)
شوگا: سلام(سرد)
*: چقدر بزرگ شدی پسرم
شوگا: من پسر شما نیستم
&:ول کن شوگا چرا لج میکنی
شوگا: هیچی
^: جونگ کوک هم از سینگلی در اومد شوگا تو نمیخوای دوست دختر پیدا کنی(با عشوه)
شوگا: جون...
جونگ کوک: آره دیگه مگه نه ا.ت شوگا هم باید دوست دختر پیدا کنه
شوگا:این الان به خالم اینا گفته ا.ت دوست دخترشه پوففف(تو دلش)
لایک:۲۰
۱۰.۸k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.