منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:41
به اینه نگاه کردم گوشه لبم پاره شده بود.
زیر چشام کبود شده بود.
دستی به کبودیهام کشیدم با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم.
هع "گند اخلاق جذاب"واقا جذابه؟؟هع دیگه از چشمم افتادی جئون جونگکوک.
جواب ددم که گفت
+خوبی؟
هیچی نگفتم
+ات!...خوبی؟
دوباره ساکت موندم.
+میشه بگی چی شده؟کار اشتباهی کردم؟ازم ناراحتی؟
قطع کردم و ابی به سرو صورتم زدم.
که دوباره گوشیم زنگ خورد.
جواب دادم
-چته؟؟؟
+چت شده ات؟
-به تو چه؟
+کاری کردم؟
-هع تو کاری نکنی هم مشگلی!
و گوشیو قطع کردم و شمارشو رو رد گذاشتم.
یکم کرم به زیر چشام زدم و یه لباس پوشیدم.
موهامو شونه زدم و رفتم بیرون
جیمین:برو سوار ماشین شو
بابا:کجا میبریش این وقت شب؟
جیمین:بهتون میگم.
چشام گرد شد.
برای اینکه فکر کنه اصلا برام مهم نیست سوار ماشین شدم.
جیمینم سوار شدو رانندگی کرد
جیمین:اگه دستش بهت خورده باشه تیکه تیکت میکنم بعد میرم سراغ خودش!
پوزخندی زدم و از پنجره به بیرون خیره شدم.بلخره رسیدیم پیاده شدم و وارد شدیم.
...
(و حالا نمیدونم چطور ازمایش میگیرن)
رو صندلی نشستیم که بعد یک ساعت منشی اومدو گفت
منشی:ازمایش تمیزه و هیچ چیزی توش نیست.
جیمین متعجب نگام کرد لبخندی زدم.
بلند شدمو سمت بیرون رفتم
جیمین:ات!
ات:دیگه اتی وجود نداره!
جیمین:ات ببخشید!
ات:هع.
بیرون رفتم و یه تاکسی گرفتم.
رسیدم خونه و رفتم داخل جیمین کنار مامان اینا نشسته بود
بی توجه بهشون وارد اتاقم شدم و درو قفل کردم.
که گوشیم زنگ خورد یه شماره ناشناس
-بله؟
+ات
-دست از سرم بردار
+لطفا قطع نکن.
قطع کردم و گوشیو پرت کردم.
ازت متنفرم جئون جونگکوک.!
خودمو رو تخت انداختم سرمو تو بالش فرو بردم و از ته دلم جیغ کشیدم.
پارت:41
به اینه نگاه کردم گوشه لبم پاره شده بود.
زیر چشام کبود شده بود.
دستی به کبودیهام کشیدم با صدای زنگ گوشیم به خودم اومدم.
هع "گند اخلاق جذاب"واقا جذابه؟؟هع دیگه از چشمم افتادی جئون جونگکوک.
جواب ددم که گفت
+خوبی؟
هیچی نگفتم
+ات!...خوبی؟
دوباره ساکت موندم.
+میشه بگی چی شده؟کار اشتباهی کردم؟ازم ناراحتی؟
قطع کردم و ابی به سرو صورتم زدم.
که دوباره گوشیم زنگ خورد.
جواب دادم
-چته؟؟؟
+چت شده ات؟
-به تو چه؟
+کاری کردم؟
-هع تو کاری نکنی هم مشگلی!
و گوشیو قطع کردم و شمارشو رو رد گذاشتم.
یکم کرم به زیر چشام زدم و یه لباس پوشیدم.
موهامو شونه زدم و رفتم بیرون
جیمین:برو سوار ماشین شو
بابا:کجا میبریش این وقت شب؟
جیمین:بهتون میگم.
چشام گرد شد.
برای اینکه فکر کنه اصلا برام مهم نیست سوار ماشین شدم.
جیمینم سوار شدو رانندگی کرد
جیمین:اگه دستش بهت خورده باشه تیکه تیکت میکنم بعد میرم سراغ خودش!
پوزخندی زدم و از پنجره به بیرون خیره شدم.بلخره رسیدیم پیاده شدم و وارد شدیم.
...
(و حالا نمیدونم چطور ازمایش میگیرن)
رو صندلی نشستیم که بعد یک ساعت منشی اومدو گفت
منشی:ازمایش تمیزه و هیچ چیزی توش نیست.
جیمین متعجب نگام کرد لبخندی زدم.
بلند شدمو سمت بیرون رفتم
جیمین:ات!
ات:دیگه اتی وجود نداره!
جیمین:ات ببخشید!
ات:هع.
بیرون رفتم و یه تاکسی گرفتم.
رسیدم خونه و رفتم داخل جیمین کنار مامان اینا نشسته بود
بی توجه بهشون وارد اتاقم شدم و درو قفل کردم.
که گوشیم زنگ خورد یه شماره ناشناس
-بله؟
+ات
-دست از سرم بردار
+لطفا قطع نکن.
قطع کردم و گوشیو پرت کردم.
ازت متنفرم جئون جونگکوک.!
خودمو رو تخت انداختم سرمو تو بالش فرو بردم و از ته دلم جیغ کشیدم.
۸.۶k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.