با سوز قلب پارهپاره گریه میکردی

با سوزِ قلبِ پاره‌پاره گریه می‌کردی
با چشم‌های پرستاره گریه می‌کردی

دل‌های نزدیکانتان که جای خود دار
که آب می‌شد سنگِ خاره، گریه می‌کردی

در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب می‌دیدی دوباره گریه می‌کردی

با یاد اکبر، تا که می‌آمد به گوش تو
بانگ اذان از هر مناره، گریه می‌کردی

در کوچه و بازار می‌دیدی اگر بینِ
آغوشِ مادر، شیرخواره، گریه می‌کردی

در خواب اگر می‌رفت پیشت طفل سیرابی
با هر تکان گاهواره گریه می‌کردی

جایی که ننوشته است اما خوب می‌دانم
با دیدن هر گوشواره گریه می‌کردی

شاعر: #محمد_رسولی
#شعر
دیدگاه ها (۱)

بخاطر یک مشت گندمدینشان را فروختندو به شما و اهل بیتتان ستم ...

لشکریان خیره سرچند نفر به یک نفرفاطمه گشته خون جگرچند نفر به...

رمیده ایم بیا و شکار کن ما رابه نوکری خودت اختیار کن ما را ب...

از من در این مسیر ببین پیکری نمانداز تو برای زینب تو جز سری ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط