گناه کبیر fan fic part5
پایان فلش بک
ایزانا همونجوری به ا.تی که با لئو میرقصید نگاه میکرد ... تنها یادگاری عشقش ... جلوی چشماش بود ولی اون حتی نمیتونست باهاش حرف بزنه ، اونو توی بغلش بگیره .عطرشو استشمام کنه ... ( هجده سال دهنشو سرویس کردی انتظار چی رو داشتی ؟ )با ناباوری به اون دوتا خیره بود ، همه دست از رقصیدن کشیده بودن و اون دوتارو تشویق میکردن ، ایزانا فکری به سرش زد ...
ببینم .. چرا لئو عکس العمل خاصی نشون نداد ؟ نکنه ... اون زوتر از من پیداش کرده بود ... ؟بیخیال ... اون الان فقط 22 سالشه .. امکان نداره تونسته باشه زودتر از منی که رئیس مافیام پیداش کرده باشه ... ولی در مورد واکاسا مطمئن نیستم ... شاید اونم میدونه ؟
همونجوری که افکارش مزاحمش میشدن صدای جیغ و داد و دست زدن مردم رو شنید ، آهنگ تموم شده بود و لئو و ا.ت با لبخند به همدیگه خیره بودن . این کمی آزارش میداد .
لبخند زورکی زد و جمع رو ترک کرد .
ا.ت ویو
هی ... من بلاخره باهاش رقصیدم ! احساسی که دارم واقعا عالیه .... کاش از همون اول اون نامه رو پیدا میکردم و نقشمو عملی میکردم ... بلاخره ازشون راحت شدم ... دیکه باری روی دوشم نیست .
نگاهم به بابا افتاد ، با اخم غلیظی من و لئو رو نگاه میکرد . هه ... پادشاه خودشیفته فکر کرده کیه ...
ا.ت زیر لب فحشی به ایزانا داد و با صدای لئو به سمت اون برگشت .
لئو سیگاری روشن کرد و بین ل/ب هاش گذاشت .
∆نمیدونستم انقدر خوب میرقصی لوس خانم
ا.ت خندید و مشت آرومی به بازوی اون زد .
+توهم عالی بودی ... هی هی لئو
سیگار لئو رو کش رفت و بهش گفت : +برات ضرر داره
بعد هم گذاشتش بین ل/ب های خودش
لئو پوکر نگاش میکرد ، ولی توی دلش هزار بار از کائنات تشکر میکرد ... اولین بوسه غیر مستقیمش با شخصی که از بچگی دوستش داشت.....
چطوره؟ 🐸
ایزانا همونجوری به ا.تی که با لئو میرقصید نگاه میکرد ... تنها یادگاری عشقش ... جلوی چشماش بود ولی اون حتی نمیتونست باهاش حرف بزنه ، اونو توی بغلش بگیره .عطرشو استشمام کنه ... ( هجده سال دهنشو سرویس کردی انتظار چی رو داشتی ؟ )با ناباوری به اون دوتا خیره بود ، همه دست از رقصیدن کشیده بودن و اون دوتارو تشویق میکردن ، ایزانا فکری به سرش زد ...
ببینم .. چرا لئو عکس العمل خاصی نشون نداد ؟ نکنه ... اون زوتر از من پیداش کرده بود ... ؟بیخیال ... اون الان فقط 22 سالشه .. امکان نداره تونسته باشه زودتر از منی که رئیس مافیام پیداش کرده باشه ... ولی در مورد واکاسا مطمئن نیستم ... شاید اونم میدونه ؟
همونجوری که افکارش مزاحمش میشدن صدای جیغ و داد و دست زدن مردم رو شنید ، آهنگ تموم شده بود و لئو و ا.ت با لبخند به همدیگه خیره بودن . این کمی آزارش میداد .
لبخند زورکی زد و جمع رو ترک کرد .
ا.ت ویو
هی ... من بلاخره باهاش رقصیدم ! احساسی که دارم واقعا عالیه .... کاش از همون اول اون نامه رو پیدا میکردم و نقشمو عملی میکردم ... بلاخره ازشون راحت شدم ... دیکه باری روی دوشم نیست .
نگاهم به بابا افتاد ، با اخم غلیظی من و لئو رو نگاه میکرد . هه ... پادشاه خودشیفته فکر کرده کیه ...
ا.ت زیر لب فحشی به ایزانا داد و با صدای لئو به سمت اون برگشت .
لئو سیگاری روشن کرد و بین ل/ب هاش گذاشت .
∆نمیدونستم انقدر خوب میرقصی لوس خانم
ا.ت خندید و مشت آرومی به بازوی اون زد .
+توهم عالی بودی ... هی هی لئو
سیگار لئو رو کش رفت و بهش گفت : +برات ضرر داره
بعد هم گذاشتش بین ل/ب های خودش
لئو پوکر نگاش میکرد ، ولی توی دلش هزار بار از کائنات تشکر میکرد ... اولین بوسه غیر مستقیمش با شخصی که از بچگی دوستش داشت.....
چطوره؟ 🐸
۱۶.۳k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.