شب در حسرتت آرام ممرم

شبى در حسرتت، آرام ،ميميرم
پريشانم، پريشان بوده تقديرم

چرا هستم؟چرا باشم؟چرا ميرم؟
از اين بيهوده بودنهاى خود سيرم

اگر اين زندگانى بود،بدان اين را
خداوندا من از تو سخت دلگيرم

گرفتارم ، چو زندانبانِ زندانها
بگو بر من، گناهم يا كه تقصيرم

شب از روزش گريزانم، چه ميدانم
چرا در چنگ اين تكرار ،زنجيرم؟

مرا در آنچه پيدا نيست پنهان كن
در اين درياى دل ،تشنهء تبخيرم

گمان كردم بزرگى هست، انديشه
دريغا!ميان كودكان مورد تحقيرم

نفس در سينه ام با بغض ميجنگد
بزن اى آسمان باران ، بزن تيرم


#مولانا
دیدگاه ها (۲)

‍ آهسته تر او را ببوس، این یارِ من بودهاین دلبرِ آزرده دل، د...

نه! نگفتم دوستت دارم؛ ولی جانم توییخالق هر لحظه از این عشق پ...

من را مشایعت کن با بوسه تا جهنمآن سوی رستگاری تو آتشی و من ه...

اشعار من حس تنت را دوست دارد یک مثنوی از بودنت را دوست دارد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط