Part36
Part36
دکتر اومد بیرون
دکتر : خوشبختابه الان حالش بهتره…
هممون نفس راحتی کشیدیم
~میتونیم ببینیمش ?
دکتر : نه الان نه
مادر ا/ت : من مامانشممم تروخداااااا
-لااقل بزارین مادرش بره پیشش
دکتر : بهش ارام بخش زدیم برین هم اون الان خوابه صداتونو نمیشنوه ..فقط پنج دقیقه
باشه ای گفتیم و رفتیم داخل
رنگ رو صورتش نبود . خاله موهاشو نوازش میکرد
مادر ا/ت : یهویی چت شد مامان جون ? یهو چی شد که سراز اینجا دراوردی دختر خوشگلم ?
کنترولی روی اشکامون نداشتیم
+ما.. مامان
مادر ا/ت : جاااااان ماماااان
+خوابم میاد
مادر ا/ت : خیلی خوابیدی مامان جون… دیگه نخواب دیگه توانشو ندارم تورو با چشمای بسته ببینم
دکتر : لطفا ا/ت الان شرایط روحی خوبی نداره لطفا بزارین استراحت کنه
مادر ا/ت : اخه چرا اینطوری شد?
کتی به دکتر اشاره کرد حرفی نزنه
دکتر :… خب… خستگی ..
پرستار : لطفا شما برین خونه خوب نیست دور بیمار شلوغ باشه
مادر ا/ت : بخوامم نمیتونم بمونم… باید برگردم ایران
~خاله با خیال راحت برین ما هستیم
-چطوره ا/ت رو هم ببرین
با حرف اونجو همه شوکه شدیم
مادر ا/ت : من از خدامه ولی دختر کله شق من عاشق اینجاست… عاشق خوندنه اون برنمیگرده ایران… اگه برگرده دیگه اجازه نداره بیاد اینجا… نمیخوام ا/ت رو مجبور به کاری کنم که نمیخواد
میرا: شاید بخواد
-شاید… قبول کنه خاله
اونجو گریش گرفته بود جدایی از ا/ت براش دردناک ترین کار دنیا بود
~مزخرف نگو اونجوووووو.. ا/ت جایی نمیرههههه
-این برای خودش بهتره… ندیدی چیشد???
مادر ا/ت : هیچ وقت نگفتین دخترم چرا حالش بد شد و رفت تو کما
اس ار : گفتم که خاله… تب کرده بود… .
کتی : برین خونه ما اینجاییم
دکتر اومد بیرون
دکتر : خوشبختابه الان حالش بهتره…
هممون نفس راحتی کشیدیم
~میتونیم ببینیمش ?
دکتر : نه الان نه
مادر ا/ت : من مامانشممم تروخداااااا
-لااقل بزارین مادرش بره پیشش
دکتر : بهش ارام بخش زدیم برین هم اون الان خوابه صداتونو نمیشنوه ..فقط پنج دقیقه
باشه ای گفتیم و رفتیم داخل
رنگ رو صورتش نبود . خاله موهاشو نوازش میکرد
مادر ا/ت : یهویی چت شد مامان جون ? یهو چی شد که سراز اینجا دراوردی دختر خوشگلم ?
کنترولی روی اشکامون نداشتیم
+ما.. مامان
مادر ا/ت : جاااااان ماماااان
+خوابم میاد
مادر ا/ت : خیلی خوابیدی مامان جون… دیگه نخواب دیگه توانشو ندارم تورو با چشمای بسته ببینم
دکتر : لطفا ا/ت الان شرایط روحی خوبی نداره لطفا بزارین استراحت کنه
مادر ا/ت : اخه چرا اینطوری شد?
کتی به دکتر اشاره کرد حرفی نزنه
دکتر :… خب… خستگی ..
پرستار : لطفا شما برین خونه خوب نیست دور بیمار شلوغ باشه
مادر ا/ت : بخوامم نمیتونم بمونم… باید برگردم ایران
~خاله با خیال راحت برین ما هستیم
-چطوره ا/ت رو هم ببرین
با حرف اونجو همه شوکه شدیم
مادر ا/ت : من از خدامه ولی دختر کله شق من عاشق اینجاست… عاشق خوندنه اون برنمیگرده ایران… اگه برگرده دیگه اجازه نداره بیاد اینجا… نمیخوام ا/ت رو مجبور به کاری کنم که نمیخواد
میرا: شاید بخواد
-شاید… قبول کنه خاله
اونجو گریش گرفته بود جدایی از ا/ت براش دردناک ترین کار دنیا بود
~مزخرف نگو اونجوووووو.. ا/ت جایی نمیرههههه
-این برای خودش بهتره… ندیدی چیشد???
مادر ا/ت : هیچ وقت نگفتین دخترم چرا حالش بد شد و رفت تو کما
اس ار : گفتم که خاله… تب کرده بود… .
کتی : برین خونه ما اینجاییم
۱۱.۰k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.