Part35
Part35
((جونگ کوک ))
حالم خوب نبود تو تخت ولو شده بودم و اعضا دست از سرم برنمیداشتن
جین : پاشو دیگه کوک مسخره بازی درنیار تو کمپانی حالت بهتر میشه
×نمیخوام ریختشو ببینم
جیمین : اون نیومده بود ..امروزم فکر نکنم بیاد
سرمو چرخوندم
نامجون : بیا بریم پسر . خودتو ضعیف نشون نده
×میخوام با جیمین تنها حرف بزنم
همه تعجب کردن و باشه ای گفتن و رفتن جز جیمین
جیمین : بازم خواب?
×داشت التماس میکرد که تنهاش نزارم… داشت قسم میخورد که تقصیر اون نیست اما من حتی تو خوابم نتونستم خودمو کنترول کنم و رفتم .. جیغ میکشید جیمین (گونه هام خیس شد )
جیمین : بلند شو کوک اون اخرین دختر این دنیا نیست پاشو
لباسامو عوض کردمو با بچه ها به طرف کمپانی راه افتادیم
دخترا تو سالن بودن اما اونو لیسو نبودن
جیمین : از دیروز اینا چرا شبیه لشکر شکست خورده شدن ?
×دیروز?
ته ته : اره دیروز با دخترا بحثمون شد (تعریف کرد )
سلام کوتاهی دیدیمو رفتیم تو استودیو
&سه… دو…. یک
×… ..
&کوک… خوبی? میگم سه ..دو… یک… .کوک شروع کن دیگه
جی هوپ زد رو شونم که به خودم اومدم
×بله ببخشید
شروع به خوندن کردم و برخلاف تصور همه که این اهنگ خوندنش ماه ها تمرین میخواد تا حسی که لازم داره رو پیدا کنم من عالی خوندمش
&واوووو افرین پسر عالی بووود
همه نگام میکردن و بی توجه به اونا تشکر کردمو سمت اتاقم رفتم
الان دو هفتست که ا/ت نیومده بود کمپانی
((لیسو))
امروز زودتر از کمپانی اومدیم بیرون و مستقیم رفتیم بیمارستان .
~اونجو حالش چطوره ?
-هنوز تو کماست… هیچ علائمی نداره لیسو(بغضش ترکید )
-راستی خاله زنگ زد (مامان ا/ت )
کتی: چیزی که نگفتی نه???
-نه گفتم کمپانیه و اجازه نداره با گوشیش حرف بزنه
میرا : باور کرد ?
-فکر کنم اره
~خوبه… اگه بفهمه دیوونه میشه
… ..روزها اومدن و رفتن و ا/ت هنوز رو همون تخت سرد خواب بود و تلاشی برای بیدار شدن نمیکرد. از اونور کوک نگران از وضعیت ا/ت بود که حدودا سه ماه بود هیچ خبری ازش نداشت و دخترا یه کلمه هم حرف نمیزدن… .
((جونگ کوک ))
حالم خوب نبود تو تخت ولو شده بودم و اعضا دست از سرم برنمیداشتن
جین : پاشو دیگه کوک مسخره بازی درنیار تو کمپانی حالت بهتر میشه
×نمیخوام ریختشو ببینم
جیمین : اون نیومده بود ..امروزم فکر نکنم بیاد
سرمو چرخوندم
نامجون : بیا بریم پسر . خودتو ضعیف نشون نده
×میخوام با جیمین تنها حرف بزنم
همه تعجب کردن و باشه ای گفتن و رفتن جز جیمین
جیمین : بازم خواب?
×داشت التماس میکرد که تنهاش نزارم… داشت قسم میخورد که تقصیر اون نیست اما من حتی تو خوابم نتونستم خودمو کنترول کنم و رفتم .. جیغ میکشید جیمین (گونه هام خیس شد )
جیمین : بلند شو کوک اون اخرین دختر این دنیا نیست پاشو
لباسامو عوض کردمو با بچه ها به طرف کمپانی راه افتادیم
دخترا تو سالن بودن اما اونو لیسو نبودن
جیمین : از دیروز اینا چرا شبیه لشکر شکست خورده شدن ?
×دیروز?
ته ته : اره دیروز با دخترا بحثمون شد (تعریف کرد )
سلام کوتاهی دیدیمو رفتیم تو استودیو
&سه… دو…. یک
×… ..
&کوک… خوبی? میگم سه ..دو… یک… .کوک شروع کن دیگه
جی هوپ زد رو شونم که به خودم اومدم
×بله ببخشید
شروع به خوندن کردم و برخلاف تصور همه که این اهنگ خوندنش ماه ها تمرین میخواد تا حسی که لازم داره رو پیدا کنم من عالی خوندمش
&واوووو افرین پسر عالی بووود
همه نگام میکردن و بی توجه به اونا تشکر کردمو سمت اتاقم رفتم
الان دو هفتست که ا/ت نیومده بود کمپانی
((لیسو))
امروز زودتر از کمپانی اومدیم بیرون و مستقیم رفتیم بیمارستان .
~اونجو حالش چطوره ?
-هنوز تو کماست… هیچ علائمی نداره لیسو(بغضش ترکید )
-راستی خاله زنگ زد (مامان ا/ت )
کتی: چیزی که نگفتی نه???
-نه گفتم کمپانیه و اجازه نداره با گوشیش حرف بزنه
میرا : باور کرد ?
-فکر کنم اره
~خوبه… اگه بفهمه دیوونه میشه
… ..روزها اومدن و رفتن و ا/ت هنوز رو همون تخت سرد خواب بود و تلاشی برای بیدار شدن نمیکرد. از اونور کوک نگران از وضعیت ا/ت بود که حدودا سه ماه بود هیچ خبری ازش نداشت و دخترا یه کلمه هم حرف نمیزدن… .
۹.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.