p/2
تهیونگ : اینم نتیجهی زیاد خوابیدنه
مین هو : زیاد خوابیدن یا کم خوابیدن کی بود دیشب جیغ میزد نمیزاشت بخوابیم
ا.ت : خود آقا (اشاره به تهیونگ)
یونگ یی : تو بودی دیشب جیغ میزدی
تهیونگ : ا.ت مثلا نمیگفتی کهیر میزدی اممم اره من بودم
یونگ یی : واقعا برا چی خو این وقت شب
ا.ت : نصفه شبی بیدار شد مار دور گردنش بود
مین هو : اوه اوه اشکال نداره حق داری داش
تهیونگ : خب حالا ول کنین این بحثو بریم ببینیم مقصد امروزمون کجاست
یونگ یی : فکر کنم یه رودخونه یا دریاچهاس
ا.ت : شاید خود یه دریاس
یونگ یی : شاید نمیدونم
مین هو با چشمای نیمه باز درحالی که با کاغذ نقشهی بازی داشت خودشو باد میزد
مین هو : کی اهمیت میده یه جا باشه فقط با آرامش بخوابیم نه با ترس حملهی گرگ پلنگ و خرس های درنده
تهیونگ : باز به تو حمله نکردن بعدش یعنی چی که اهمیت میده میخواییم بریم خوش باشیم معلومه که مقصدمون مهمه
مین هو : باشه من تسلیم
ا.ت : یونگ یی
یونگ یی : بله
ا.ت : تو از کجا میدونستی میخوان مارو بیارن اینجا
یونگ یی : وا مگه من گفتم میدونستم منم مث تو اولین باره میام اینجا
ا.ت : نه منظورم این بود که از کجا میدونستی مارو میارن یجا که آب باشه .
یونگ یی : از راننده پرسیدم وقتی همتون گیج خواب بودین .
تهیونگ : اگه فقط انقدر از زرنگی یونگ یی رو داشتم این همه بلا سرم نمیومد
ا.ت : اینارو ول کنین بچه ها وسایل شنا آب بازی هرچی که دارین و ندارین بیارین یالا
خلاصه همشون به جز مین هو که هنوز گیج خواب بود رفتن شنا و آب بازی و کلی بهشون خوش گذشت همینطور که داشتن با خنده اینور و اونور میرفتن و به هم آب میپاچیدن تهیونگ هم بزور مین هو برد وسط آب تا یکم سرحال بیاد بعد از اون همه لباساشون رو عوض کردن و سختهی راه و بازی رفتن تو اتاقای کوچیکی که شبیه کلبه بود و اونجا استراحت کردن و خوابیدن اما تهیونگ با یه حولهی سفید روی شونش رفته بود روی یه تپهای که ازون جا تمام دریاچه معلوم بود همینطور که منظرهی رو به روشو نگاه میکرد ا.ت اومد کنارش نشست
ا.ت : هعی آقای کیم میدونستی حوله یه وسیلهی شخصی
تهیونگ : .....
ادانه دارد ...
مین هو : زیاد خوابیدن یا کم خوابیدن کی بود دیشب جیغ میزد نمیزاشت بخوابیم
ا.ت : خود آقا (اشاره به تهیونگ)
یونگ یی : تو بودی دیشب جیغ میزدی
تهیونگ : ا.ت مثلا نمیگفتی کهیر میزدی اممم اره من بودم
یونگ یی : واقعا برا چی خو این وقت شب
ا.ت : نصفه شبی بیدار شد مار دور گردنش بود
مین هو : اوه اوه اشکال نداره حق داری داش
تهیونگ : خب حالا ول کنین این بحثو بریم ببینیم مقصد امروزمون کجاست
یونگ یی : فکر کنم یه رودخونه یا دریاچهاس
ا.ت : شاید خود یه دریاس
یونگ یی : شاید نمیدونم
مین هو با چشمای نیمه باز درحالی که با کاغذ نقشهی بازی داشت خودشو باد میزد
مین هو : کی اهمیت میده یه جا باشه فقط با آرامش بخوابیم نه با ترس حملهی گرگ پلنگ و خرس های درنده
تهیونگ : باز به تو حمله نکردن بعدش یعنی چی که اهمیت میده میخواییم بریم خوش باشیم معلومه که مقصدمون مهمه
مین هو : باشه من تسلیم
ا.ت : یونگ یی
یونگ یی : بله
ا.ت : تو از کجا میدونستی میخوان مارو بیارن اینجا
یونگ یی : وا مگه من گفتم میدونستم منم مث تو اولین باره میام اینجا
ا.ت : نه منظورم این بود که از کجا میدونستی مارو میارن یجا که آب باشه .
یونگ یی : از راننده پرسیدم وقتی همتون گیج خواب بودین .
تهیونگ : اگه فقط انقدر از زرنگی یونگ یی رو داشتم این همه بلا سرم نمیومد
ا.ت : اینارو ول کنین بچه ها وسایل شنا آب بازی هرچی که دارین و ندارین بیارین یالا
خلاصه همشون به جز مین هو که هنوز گیج خواب بود رفتن شنا و آب بازی و کلی بهشون خوش گذشت همینطور که داشتن با خنده اینور و اونور میرفتن و به هم آب میپاچیدن تهیونگ هم بزور مین هو برد وسط آب تا یکم سرحال بیاد بعد از اون همه لباساشون رو عوض کردن و سختهی راه و بازی رفتن تو اتاقای کوچیکی که شبیه کلبه بود و اونجا استراحت کردن و خوابیدن اما تهیونگ با یه حولهی سفید روی شونش رفته بود روی یه تپهای که ازون جا تمام دریاچه معلوم بود همینطور که منظرهی رو به روشو نگاه میکرد ا.ت اومد کنارش نشست
ا.ت : هعی آقای کیم میدونستی حوله یه وسیلهی شخصی
تهیونگ : .....
ادانه دارد ...
- ۳.۴k
- ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط