امروز که رفتم دفتر هنوز نیمده بود!
امروز که رفتم دفتر هنوز نیمده بود!
پنجره و باز کردم و گلدونارو آب دادم و نشستم پشت سیستم!
پله ها و که اومد بالا بوی عطر سوییشرتش پیچید تو راهروی طبقه دوم!
درو که باز کرد بهم شکلات داد و گفت اینم واسه ولنتاینت دلبر!
ذوق کردم و چشمامم برق زد!
سر ناهار خواست بحث و باز کنه که بی مقدمه گفت :
+راستی مدرسه هاتون مجازیه!؟
که نگاش کردم و گفتم دایی بهتون نگفته من الان دانشجویِ ترم دومم!؟
چشاش گرد شد و سرفه کرد!
خندید و گفت :
+ولی من فک میکردم باید راهنمایی باشی و خیلی باهام تفاوت سنی داری ، کلی خوشحال شدم که سنمون نزدیکه!
خودشم متولد ٧۴ عه...
بم میگه دانشجو کوچولوم :)
پ.ن1 : اینم یادگاری خستگیا و درکنارشم ذوق کردنای امروز❤️🙂
پ.ن2 : گفتم قیافه ی داغون و چشمای خسته م و ببینید🙂😂
پنجره و باز کردم و گلدونارو آب دادم و نشستم پشت سیستم!
پله ها و که اومد بالا بوی عطر سوییشرتش پیچید تو راهروی طبقه دوم!
درو که باز کرد بهم شکلات داد و گفت اینم واسه ولنتاینت دلبر!
ذوق کردم و چشمامم برق زد!
سر ناهار خواست بحث و باز کنه که بی مقدمه گفت :
+راستی مدرسه هاتون مجازیه!؟
که نگاش کردم و گفتم دایی بهتون نگفته من الان دانشجویِ ترم دومم!؟
چشاش گرد شد و سرفه کرد!
خندید و گفت :
+ولی من فک میکردم باید راهنمایی باشی و خیلی باهام تفاوت سنی داری ، کلی خوشحال شدم که سنمون نزدیکه!
خودشم متولد ٧۴ عه...
بم میگه دانشجو کوچولوم :)
پ.ن1 : اینم یادگاری خستگیا و درکنارشم ذوق کردنای امروز❤️🙂
پ.ن2 : گفتم قیافه ی داغون و چشمای خسته م و ببینید🙂😂
۱۵.۹k
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.